شهریار نبوی
شهریار نبوی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

جهانی سازی فرهنگ و مرگ تفکر


متفکران و دانشوران، در نگاهی کلی، جهانی شدن را درهم آمیزی اقتصاد، سیاست، فرهنگ، روابط و رفتارهای اجتماعی از طریق نفی مرزهای جغرافیایی و هویتی و تلاش برای پیوستگی می ­دانند. در بادی امر، چنین برداشتی پدید می­ آید که این قرائت، چه بسا، قرین به زیباترین فضیلت اخلاقی، یعنی برابری و برادری (همبستگی) باشد؛ لکن مساله اینجاست که جهانی شدن، فرآیندی در «شدن» نیست و واژه دقیق­تر، جهانی سازی است. به عبارت بهتر، این در هم آمیزی و پیوستگی، از جنس «پیوستن» نیست؛ اهل زبان و قلم نیک می­ دانند که بین پیوستن و پیوند دادن، بین ملحق شدن و هضم شدن تفاوت معنایی بزرگی وجود دارد. فرآیند جهانی سازی فرهنگی، در بیانی روشن­ تر، هجمه همه جانبه ارزش ­های مقوم تمدن غرب به منظور فتح سرزمین­ های تمدنی دیگر است. در این هجمه، میمنه و میسره لشگر تمدن غرب را دو بال یاری می­کنند: رسانه و اومانیسم برخاسته از عصر روشن­ نگری.

1) اساس تمدن جدید غرب، (جدید در مقابل قدیم)، بر نیهیلیسم بنا شد؛ هیچ­ گرایی چنان که در افواه شایع است، پوچ­ گرایی نیست. بلکه معنایی قریب به این مضمون دارد که هیچ ارزش یا فضیلت عینی و معنابخشی وجود ندارد. عدم اعتقاد به ارزش غایی، که وجودش تحققش را لازم بیاورد، به این تمدن قوام و دوام بخشید. در این مقال، به هیچ روی قصد قضاوت ارزشی نداریم و در جایگاه بیان پسند یا ناپسند بودن، خوب یا بد، حسن یا قبیح بودن چنین تلقی از جهان و انسان قرار نگرفته ­ایم. بلکه آنچه می­ نویسیم، بر پایه توصیف است.

2) فقدان باور به وجود ارزش غایی و عینی، انسان را مرکز ثقل و قانونگذار هستی می سازد. اومانیسم، در پرداخت رادیکال آن که به مرور از پسا روشن­ نگری تا بسط ایدئولوژی حقوق بشر بر جهان امروز قوام یافت، فرد انسان را مرکز و محور هستی می ­داند و با حجت فقدان ارزش و فضیلت جدای از ذهن و زبان او، انسان را یگانه ملاک و شاخص جهان هستی می­ شناساند. در این پندار اما، معنا و مفهوم از انسان روشن نیست.

3) مغلطه اساسی در این چارچوب اندیشگی، « انسان بما هو انسان» یا مفهوم تجریدی از فرد انسانی است. این دستگاه، ابتدا برای مخاطب مفهومی تجریدی از انسان را توصیف می­ نماید. در هندسه این شکل، موجودی فارغ از هر خصلت عرضی، از قبیل جنسیت، دین، نژاد، عقاید سیاسی، ویژگی­ های جسمانی و امثالهم، واجد قوه نطق و خودفرمانروا وجود دارد که می­ تواند صاحب حق شود. لکن چنین تصوری تا چه میزان تصدیق دارد؟ چگونه می­ توان مبنا و سرسلسله استدلالاتی طویل را بر مفهومی استوار ساخت که عقلاً و واقعاً، هیچ تصدیقی ندارد؟

4) فارغ از این ابهام فلسفی که اومانیست­ ها در گام نخست باید به آن پاسخ بدهند، لغزش­ گاه دوم، گریز این موجود از هرگونه تکلیف و عصیان او به هر ارزش یا فضیلت غایی و عینی است. چنین موجودی یکسره واجد حق بوده و تنها محدودیت او، حق دیگری تلقی می ­شود.

5) اکنون به بحث نخست باز می­ گردیم: چرا می­ گوییم جهانی سازی؟

تمدن غرب، با مطرح کردن مفهوم تجریدی انسان و ترسیم انسان استعلایی، جمیع فضیلت­ ها و ارزش ­ها را با تقلیل ­گرایی آشکار، در احترام به تفاوت و تکثر و تعریف مجموعه­ ای از حق­ ها ذیل عنوان حقوق بشر، خلاصه نموده است. از نظر تمدن غرب، ترسیم این چهره پایان تاریخ بوده و آدمیان، اگر بهره ­ای از تفکر داشته باشند، به سوی این چهره ترسیم شده، می ­شتابند.

6) روشن است جهانی شدن ذیل مفهومی انحصاری با عقبه­ فلسفی و تاریخی خاص خود، نوعی هجوم برای فتح افق­ های فرهنگی دیگر است. رسانه در این میان با آراستن مستمر چهره موصوف، سبکی از حیات بشر ذیل مجموعه ­ای از قواعد را کلید صلح و رفاه نشان داده و ارزش­ مداری را در تغایر با این سبک روامدارانه تلقی می­ نماید. بازوی اصلی تمدن غرب در این هجمه، رسانه است. به روشنی می­بینیم که امروز، رسانه جانشین فلسفه و تفکر شده و جمله جهت­ گیری ­ها، کنش­ ها و استنادات انسان­ ها را شکل می ­دهد.

7) چرا می­ گوییم مرگ تفکر؟!

در چنین فضایی، با خوانش ارائه شده از سوی تمدن غرب، پایان تاریخ فرا رسیده و یکپارچگی فرهنگی، هویتی و فضیلتی، اوج انسانیت انسان هاست. در این فضا، هرگونه تحرکی که نتیجه ­ای جز تقدیس بیشتر این چارچوب داشته باشد، ارتجاع و کنشی خلاف حقوق بشر و روامداری تلقی خواهد شد. در چنین بستری، مرگ تفکر رخ می­ دهد و انسان امروز، تنهاتر و بی­ پناه­ تر از هر زمان در تاریخ، تسلیم گزاره ­هایی است که حق سئوال یا جرح در آن را ندارد. در تمام افق ­های فرهنگی و تاریخی، انسان امروز مجبور است با ارزش­ های یک افق زیست نماید و زیست جهانی جز آن برایش متصور نیست.

آیا تمدن در نقطه اعلای خود، چیزی بیش از پست­ ترین حالت انسان را ساخته است؟!


حقوق بشرجهانی سازیرسانهفلسفه
پژوهشگر دکتری تخصصی حقوق عمومی دانشگاه تهران، علاقه مند به فلسفه، سیاست و اقتصاد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید