سلام.
دوستان رمان روانی نابغه رمان جدید و طنز من هستش.( می دونم الان شاخ درآوردید?)
این اولین رمان طنز من توی عمرم هستش که با خوندنش مطمعنم لبخند و خنده به لباتون میاد.
برعکس همه رمانای قبلیم که همش اکشن و درام بودن این یکی طنز و خنده داره.
رمان روانی نابغه یا همون دیوانه ی نابغه درباره ی پسری به نام آیتکین عه که در تیمارستان زندگی می کرده از ابتدای عمرش رو و هیچ یک از بهترین روان پزشکای جهان نتونستن درمانش کنن و خودشون هم از دستش روانی و بستری شدند.?
روانی روانی، هرچی بیماری بگید این بشر داره و کلا نمیشه باهاش عین آدمیزاد حرف زد، تاحالا 5 تا از بهترین دکترای روانپزشکی رو هم مثل خودش روانی و خل و چل کرده .( 3 تاشون هم تو کمان فعلا??)
اما این بار در بهترین دانشگاه روانشانسی انگلستان ، برنامه ای اجرا می شه که در اون همه دانشجویان متحصل رشته روانپزشکی و روان درمانی موظفند تا به قید قرعه و شانس یکی از بیماران این تیمارستان بدآوازه رو درمان کنند و اگر این کار رو نتونند بکنن یا نخوان، موفق به دریافت مدرک دکترای روانپزشکی شون نمی شن.
و بدآوازه ترین بیمار روانی که همون شخصیت داستان ماست به پست یکی از پرآوازه ترین روانپزشکای دانشجو(مایکل دونوان) می خوره که خانواده اش از شهرت و آوازه در زمینه های روان درمانی چیزی کم ندارن و جز بهترین ها شناخته می شن، خوانواده ای خشک، بی روح و سرد ولی کار بلد.( فوق العاده هم مقرراتی)
که بارها مورد تقدیر وزیر درمان و... قرار گرفتن و حسابی مشهورن.
مایکل دونوان ،این دانشجوی معروف و پرآوازه که حسابی از اینکه نتونه مدرک روانپزشکیش رو بگیره و خانواده اش طردش کنن و مایه آبروریزی خانواده ش بشه می ترسید ، به هر بدبختی ای که شد این بیمار روانی رو قبول می کنه.
غافل از اینکه بدونه این بیمار روانی یه نابغه ی فوق العاده باهوش هم هست که همیشه از دیگران مخفیش می کرده .( هرچقدر نابغه بود دوبرابرش روانی بود برای همین کسی جدیش نمی گرفت)
اما آیتیکن نمی خواسته تیمارستان رو ترک کنه و از کنار دوستاش بره( اونم با اون پسره ی امل و اخمو که با صدمن عسلم نمیشه خوردش ، (مایکل رو می گه!???♀️) پس با دوستاش برنامه می ریزند که تا 6 ماه دیگه که مشاورشون رو آسی و روانی کردند دوباره همدیگه رو اینجا تو تیمارستان ملاقات کنند.
توی این مدت بلاهایی به سر این میکل بیچاره میاد که هم خنده تون می گیره و هم دلتون به حالش می سوزه اما با وجود همه این ها در آخر این دو تا آب و آتیش بالاخره با هم به آتش بس می رسند ولی پدر هم دیگه رو در میارن تو این راه.
تو این راه مایکل اینقدر بدبختی می کشه که اگه او سال رو می افتاد براش بهتر بود. هر بلایی که دلتون بخواد این آیتیکن برای اینکه برگرده تیمارستان به سر این بیچاره میاره( از طلسم عشقی که اشتباهی رو مایکل می ندازه گرفته تا آتیش زدن موهای سرش و خونش!?)
اما در اخر! بنظرتون چی میشه؟ این روان پزشک می تونه برعکس بهترین روانپزشکایی که موفق به درمان این روانی نشدن اون رو درمون کنه و مدرک دکتراش رو بگیره؟?
یا نه تنها موفق نمیشه بلکه خودش هم یه روانی مثل آیتیکن میشه؟???♀️
یاگه موفق شد و آیتیکن واقعا درمان شد، رابطه شون چطور میشه؟ آیتیکن چیکار می کنه؟ آیا باز هم با هم دوست می مونن یا جدا می شن؟گه موفق شد و آیتیکن واقعا درمان شد، رابطه شون چطور میشه؟ آیتیکن چیکار می کنه؟ آیا باز هم با هم دوست می مونن یا جدا می شن؟
شما بگید ببینم، دوست دارید این رمان رو ادامه بدم؟:)
ادامه دادن به این رمان بستگی به کامنت ها و نقد های شما داره چون من تاحالا طنز ننوشم و این اولین رمان طنزم هست.❤️??