کتاب "گتسبی بزرگ" - اف. اسکات. فیتس جرالد- معصومه عسگری
شخصیت: تام بیوکنن
تام از نظر هیکل بسیار تنومند بود و یکی از قویترین مردانی بود که تا آن موقع در نیوهان فوتبال بازی کرده بود و به نوعی قهرمان ملی هم بود. او از آن جمله مردانی بود که در سخت ترین حالت نیز هر آنچه می خواست را به دست میآورد و در سن بیست و یک سالگی در اوج کمال بود، تا حدی که بعد از آن دیگر همه چیز برای شروع به افول و نزول کرد. خانواده خیلی ثروتمند بودند، هرچند این ولخرجی ها و بریز و بپاش ها در دانشکده برای او مایه ننگ بود اما به هر حال او حالا شیکاگو را ترک کرده بود و به شهر آمده بود و این جابجایی در چنان بستر مجللی صورت گرفته بود که دهان آدم باز می ماند. مثلاً تام از لیک فارست چندین اسب چوگان با خودش آورده بود. خیلی بعید به نظر می رسد که جوانی هم نسل من آنقدر ثروتمند داشته باشد که بتواند چنین ریخت و پاش هایی بکند. تام بیوکنن در لباس سوارکاری با پاهای از هم باز جلوی در ورودی ایستاده بود. نسبت به دوران دانشجویی در نیوهان فرق کرده بود. الان او تبدیل شده بود به یک مرد سی ساله ی تنومند با مو های پوشالی و دهان نسبتاً ضمخت که رفتاری متکبرانه داشت. چشم های درخشان و مغرور او در پهنای صورتش یک نوع چیرگی خاص داشت و به او حالتی بخشیده بود که گویی می خواهد ستیزه جویانه به جلو براند. حتی لباس های سواری ظریف و زن صفتانه اش نتوانسته بود قدرت بدنی عظیمش را پنهان کند. پاهایش کاملاً چکمه های براقش را پر کرده بود به طوری که به زور بند آنها را بسته بود. وقتی شانهاش زیر کت نازکش حرکت می کرد، می شد عضله های سفت و برجسته او را دید. این بدنی بود که خاصیت این را داشت که صاحب قدرت خارق العاده بشود؛ یک بدن بی رحم! تن صدایش خش دار و گرفته بود و این صدا به تصور ذهنی آدم از شخصیت خشن و بد اخلاق او قدرت می بخشید. رفتار او نوعی بی اعتنایی پدر مآبانه در خود داشت که آن را حتی در برخورد با افرادی که به آنها علاقمند بود اعمال میکرد و افراد زیادی در دانشگاه نیوهان از این جسارت او متنفر بودند. به نظر می رسید که میخواهد بگوید:" یک وقت فکر نکنی عقیده ی من در این جور مسائل عوض شده! آره من قویتر و خیلی مرد تر از تو هستم!"