ویرگول
ورودثبت نام
nabat
nabat
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

فیلترینگ احساسات

اکنون که در این نقطه از تاریخ بشریت ایستاده ایم فیلترینگ همه ی ابعاد زندگیمان را به حصار کشیده  
دلخوشی ها نوبتی ، شاید هم هر ۱۰ سالی یک بار اتفاق بیوفتد
پیدا کردن یک خیالت کمی سخت شده
ممنوعیت نمردن برایمان دردسر ساز شده
همه خسته ایم از نفس کشیدن های اجباری
زیرِ سایه ی محدودیت ها
شاید ببینیم لبخند های مصنوعی اما گران قیمت ، لبخندی که میلیون ها تومان آب خورده
در این هیاهوی ویران گر غرقیم و تقلا می کنیم اما برای چه؟
زنده ماندن ؟
یا زندگی کردن ؟
به گمانم زنده ماندن هم هزینه ی گزافی داشته باشد
جامعه ی روح های به استیصال رسیده ای هستیم که از نقطه ی صفر تا فراتر از ماوراء
در هر نقطه از زمان برایمان فیلتر کار گذاشته اند
جوانی شوخی مضحکی بیش نیست
وقتی درونش آکنده از درد هاست
تا بیاید که فهم کند کجاست خفه ای می کنند
با نشدن ها،  نرسیدن ها ، نتوانستن ها،
ممنوعیت ها
کسی که اینستاگرام را فیلتر کرده است
نمی آید غصه هامان را فیلتر کند ؟
درد هایمان چه  ؟
خبری از احوالمان نمی گیرد ؟
جانمان به لب رسیده و قند شکن ها افاقه ای نکردند
زیرِ سقف  کبود آسمان هر روز آدم ها دانه به دانه کم می شوند
ّبی آنکه بدانند یا بخواهند ...
کسی این زندگی مزخرف را فیلتر نمی کند ؟
انتخاب های ممنوعه ، رفتن های بی علت ، خواب های آشفته، دلهره ی فردایی نا معلوم ، زخمی کهنه ، صدایی نا آشنا، فریادی خاموش
همه و همه اش می شود اینجا 
جوانی
ما به دل پیر شدیم موهای مشکیمان بدجوری غلط انداز شده
شما باور نکنید
چون سیاهیست سپید
کاش بیاید بودنمان را هم فیلتر کنید و خلاص
روی این زمین جایی برای زیستن باقی نیست
همه اش در تصرف شوم ممنوعیت هاست
بگذارید روحمان آرام بگیرد

تو همه ی رنگ ها هستی در یکجا در شفاف ترین حالت ممکن !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید