nabat·۱ ماه پیشمراسمتمامشدنِورقها"امشب میهمانی فراعنه است در کفن مومیایی ها هزار مرده ی دیگر هم دعوت اند اما از نام و نشانشان خبری ندارم فقط میدانم کسانی دوره هم جمع اند که…
nabat·۲ سال پیشفیلترینگ احساساتاکنون که در این نقطه از تاریخ بشریت ایستاده ایم فیلترینگ همه ی ابعاد زندگیمان را به حصار کشیده دلخوشی ها نوبتی ، شاید هم هر ۱۰ سالی یک با…
nabat·۲ سال پیشپروازِ ابدبه وقت پرواز ابدبه وقت آن روز هایی که آدم ها می رفتند به امید بازگشتن خداحافظی هایی از جنس سلام مراقب خودت باش هایی که تنیده با دلتنگیجای خ…
nabat·۲ سال پیشعشقِ خیسیک روز می آیی میبینی عاشقی ، عاشق خواستن ، عاشق زیستن، عاشق نوشتن دیوانه وار خط های این دفتر مرموز را جلو می روی ، قافیه بازی می کنی نفس می…
nabat·۲ سال پیشدور ترین هامن از دور ترین ها می آیم آنجایی که تکه های ناقص خیالم روی کاغذ پاشیده. از ناکجای ذهنم به دوردست ها مینگرم به راستی دور است ؟آنچه می پندار…
nabat·۲ سال پیشهمهمهصدای همهمه می آید من مخاطب دور ترین فریاد جهانم از کنارهی بندِ انگشتممینگرم به این سکوت پوشالی چه وهمیست بر شاخهی تنهایی؟چه تار است پشت…
nabat·۳ سال پیشبازی نورشب از قلمم می چکد ولی من از پشت مرز های نگاهم ایجاز نور را به دفترکم می کشاندم همان طلوع غریب که اندک مردمی برای دیدارش دیده از هم باز می…
nabat·۳ سال پیشکجا با این عجله!هیچی خبری نیست هر روز آفتاب طول میکنه و دمه غروب میره پشت ابرا قایم میشه مطمئنه که دوباره میاد شده یه روز نگران طول کردن خورشید فردا باشی؟…
nabat·۳ سال پیشنوشتن_زیباست«نوشتن، امری اجتماعی است زیرا هیچکس برای خود یا چنانکه نویسندهای نوشته است از برای "سایۀ خود" نمینویسد و اگر کسی چنین ادعایی کند، از او…
nabat·۳ سال پیشرونده ی مضحکساعت دوازده و نیم ظهر شده است و من دراز به دراز روی زمین افتاده ام، همان فکر های همیشگی همان وعده های آبکی همان شدن شدن هایی که آخر هم نشد…