ویرگول
ورودثبت نام
withdraw
withdraw
withdraw
withdraw
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

50HZ

عادت کردن,
چیزه مضری بود.
نباید عادت میکرد.
ب محدود بودن.ب اهمیت نداشتن.
ب تظاهر,تظاهر ب خوب بودن.
اما انگار وقتی عادت میکرد همه چیز کمتر درد داشت.
وقتی فرار میکرد کمتر نیاز بود ب چیزی فکر کند.
اماباید روحش را زنده میکرد.
باید روبرو میشد.
روبرو شدن با این افتضاح؟یا تظاهر ب خوب بودن؟
وقتی تظاهر میکرد کسی سوال پیچش نمیکرد.
دیگرنیاز نبود خودش را برای کسی توضیح بدهد.
وقتی حالش را میپرسیدند با یک 'خوبم'ذهنش را منحرف میکرد و ب دغدغه های روزمره یشان گوش میداد تاشاید فراموش کند آن زندگیه ناخواسته را . بحثه مقایسه ک میشد ,
او سکوت را ترجیح میداد .این سکوت گوشش را کر میکرد.
صدای این سکوت انقدر بلند بودک صدای دعوای افکارش را نشنود.

اصلا ب فرض ک با زندگی اش روبرو میشد,
چ کاری در برابر این محدودیت میتوانست بکند؟
بد افتضاحی ب بار آمده بود.
جوری در این گنداب غرق شده بود ک اگر میخواست هم راهه بازگشتی نبود. هرچه بیشتر دست پا میزد زودتر ب ته مرداب میرسید.
اما کسی چ میداند؟
بگذار ب دله ماجرا فرو رود. شاید معجزه ای شد و ناگهان همه چیز تغییر کرد.
شاید هم بیشتر در این گندابه پِهِن فرو رفت و چ بهتر.
شاید سره راهش دلیلی فوقالعاده برای پایان دادن یافت.
کسی چ میداند؟شاید همین عادت نجاتش داد.



عادتسکوتپوچیبی هدفی
۳
۰
withdraw
withdraw
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید