بوی نم می آید
به گمانم باران
به سر خاک وطن دست نوازش دارد
که شبانگاه چنین
چشم دل می بارد
بوی نم می آید
نکند برگ خزان
خون گل های وطن را به ستم لخته کند
حال دل آبان است
چشم دل می بارد
بوی نم می آید
سایه ی سرد خزان
کمر خنده به سنگینی خود می شکند
مادرم غم دارد
نکند تازه نهالی که به صد خون جگر
سایه انداخته است
سوز دی بردارد
چشم دل می بارد
بوی نم میآید ... ،