"شاید عروس دریایی" یک رمان نوجوانه به این معنی که شخصیت اصلی کتاب یک نوجوان دوازده ساله است و ماجرای اصلی کتاب در مدرسه و حول چالشهای دوران بلوغ رخ میده اما این چیزی از ارزش خوندنش برای بزرگسالان کم نمیکنه اتفاقا اونا چون این دوران رو رد کردند و احتمالا خاطرات مشابهای رو تجربه خوندنش براشون لذتلخشتر هم خواهد بود.
اولین چیزی که منو به خوندن این کتاب ترغیب کرد طرح جلدش بود. یه طرح جلد آبی با یه تصویر رویایی و خیالانگیز که این رو القا میکرد این کتاب از همون کتاباست که به کمکش روحت میتونه مثل طرح جلد کتاب باهاش پرواز کنه! و بعد جملهای که در توصیف این کتاب در یکی از سایتهای فروش کتاب دیدم: "کتابی برای عشق و امید!" اما مطمئن نبودم بخواهم نسخه کاغذی کتاب رو بخرم یا نه؟! که خوشبختانه طاقچه نسخه الکتریکی رو داشت و منو از این چالش نجات داد!
احتمالا همه ما در دوران مدرسه به خصوص دوران راهنمایی جایی که دیگه نه بچه هستی! و نه بزرگسال! عضو یکی از این سه گروه بودیم: یا از اونا که خیلی ساده و غرق کتاب و علم بودند و از نظر بقیه غیرعادی و پخمه! یا از اونا که زودتر از موعد میخواستن وارد بزرگسالی بشن و گروه اول رو جز آدم حساب نمیکردند و احتمالا مسخرهشون میکردن. :( یا گروه بلاتکلیفی بین این دو.
این کتاب داستان سوزی هست که جز گروه اوله و دوست صمیمیاش که از مهدکودک با هم دوست بودن به تازگی داره به گروه دوم میپیونده و دیگه اونو به رسمیت نمیشناسه و چه چیزی مخصوصا برای یک نوجوان از این بدتر که دوست صمیمیاش رو از دست بده؟!
کمکم چالشهای سوزی بیشتر میشه و دوستش از یک دوست حتی به یک دشمن تبدیل میشه! سوزی سعی داره زشتی کار دوستش رو بهش یادآوری کنه اما اتفاقی میافته و دوستش در دریا غرق و فرصت آشتی برای همیشه از دست میره... یک خداحافظی ناتمام و غمگین توام با عذاب وجدان!
داستان درباره نوجوانهاست اما کدوم بزرگسالی حتی اگه مستقیما با این مساله درگیر نبوده میتونه بگه درد طردشدگی یا خداحافظیهای بدون انتظار و مقدمه رو تجربه نکرده؟! و این همون چیزیه که خوندن این کتاب رو برای ردههای سنی بزرگسالان هم ملموس و خواندنی میکنه...
نویسنده در طی داستان سعی میکنه با گسترش داستان حول سوزی و راهحلی که برای تسکین سوزش دنبال میکنه از دنیای ذهنی آدمها، از محیطزیست و زیباییهاش، از اهمیت عشق و درک آدمها، عشق و امید بگه و به نظر من موفق بوده! گره داستان پیچیده نیست و حداقل آدمی به سن من :) (بیست و هشت ساله) انتظار یه اتفاق خارقالعاده در پایان داستان رو نداشت اما روند ماجرا، رفتار تک تک آدمها به خصوص بزرگسالان در مواجهه شدن با چالش سوزی و انگیزهای که سوزی برای حل مشکلش داشت آموزنده، تسکیندهنده و امیدبخش بود. امید به اینکه وقتی چیزی رو از دست میدیم درسته که خیلی سخت اما متاسفانه! یا شاید هم خوشبختانه! زور زندگی همیشه بیشتره و باید یاد بگیریم رفتنها، از دست دادنها و حتی نپذیرفتهشدنها جزئی از فرآیند بزرگسالی و زندگی واقعیه و چارهای جز پذیرش و ادامه نیست.
خوندن کتاب رو به معلمها بیشتر توصیه میکنم و امید دارم خودم هم معلمی شبیه معلم علوم سوزی باشم. چیزی که تجربه واقعی خود منم هست! و از قضا معلم علوم دوره راهنماییام همینقدر شگفتانگیز بود! (من همیشه اعتقاد داشتم این ما نیستیم که کتابها رو انتخاب میکنیم! بلکه کتابها هستند که ما رو انتخاب میکنن ؛) و خوندن این کتاب در این روزهای غمگین و پر از حسرت گذشته برای من مجدد این نکته رو بهم یادآوری کرد... ممنون ازت سوزی! ممنون ازت کتاب و شاید عروس دریایی! امیدوارم منم به زودی مثل سوزی با دنیای ذهنی خودم و رفتنها و تنهاییهاش کنار بیام.)
امتیاز من به این کتاب سه از پنجه و خوندنش رو به بقیه هم توصیه میکنم:
#چالش_کتابخوانی_طاقچه
لینک کتاب الکتریکی در طاقچه: