shokrollah
shokrollah
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

سفر به نپال - هند-ارمنستان(مراقبه ویپاسانا)

در سال 2019 بعد از گذراندن اولین دوره 45 روزه در تاپاوانا (دامما گیری)به ایران - سمیرم رسیدم و خبرهاحکایت از ظهور و اپیدمی بیماری کرونا (corona viruses)بود سفرها و رفت و آمدها محدود و محدود تر شد و من نیز تمرینهای روزانه ام را ادامه دادم کتابهای مرتبط با دامما را خواندم و بهترین pdf کتاب مراقبه در زمانهای دشوار (فلایشمن)را خواندم و داممایی فکر کردم و منتظر ماندم صبر کردم تا به وقت خودش ثمر دهد بعد از دو ماه با توجه به ارتباط شغلی من با کرونا (کارمند بهداشت و درمان )خودم گرفتار ویروس کرونا - حمله قلبی و روانه ccuو بستری شدم میدانستم این نیز بگذرد و آنیچچاست و در این فاصله سالهای 2019- 2022 برگزاری دوره 10 روزه در ارمنستان شهر وانادزر فرصت خوبی بود که سفر به ایروان و وانادزر را تجربه کنم شرکت در دو دوره خدمت و دو دوره نشست با اساتید ایران( داریوش جی و فرحناز جی)- آلمان (یورگن استواسر جی)و روسیه(آلکسی شیستاکف جی) تجربه باور نکردنی و شگفت انگیزی بود .

با توجه به محدودیت ویزای هند و نبودن مرکز جهت ادوار طولانی در ایروان ، فکر کردن به نپال و پیشنهاد ان به اساتید و زمزمه دانشجویان قدیمی در دوران کرونا و پسا کرونا و ارتعاشات خوب دامما اعلام گردید که دوره طولانی مدت 30 و 45 در دامما شرینگهای کاتماندو در دوازده کیلومتری (جنب national park)در تاریخ 8/09/1401برگزار میگرددو این همان جمله معروف کالم اگمیه(بگذار وقتش فرا رسد)وقتش رسید و به فکر اولین پارامی(کیفیت های خوب good quality ترک خان و مان ) افتادم اجازه از خانواده و رتق و فتق امور، پرداخت اقساط بانکی و گرفتن بلیت و ....آماده شدن جهت سفر به نپال در دستور کارم قرار گرفت .

علاقمندی سفر به نپال و تجربه شرکت در دومین دوره 45 روزه باعث شد بسرعت کارها ردیف شد.پول بلیت(13 میلیون) و ویزا (4.5 میلیون)سرسام آور بود ولی دامما (قانون طبیعت )کار میکرد و مرا باخود همراه کرد .بلیت جهت تاریخ 03/09/1401گرفتم ومرخصی از سازمان متبوع گرفتم که بی نهایت از همکارانم سپاسگزارم که زحمت این ایام نبودنم را قبول دار شدند و قدردانم بی نهایت (متتا) و بسرعت روزها میگذشت شوق دیدار با استاد و دیدن دوستان داممایی وجودم را لبریز عشق میکرد و در تاریخ دوم اذر ماه راهی تهران شدم تا شب را درتهران خونه دوستم امیرحسین شعبانیان عزیز بمانم و هردو باهم به نپال برویم با پذیرایی گرم و صمیمانه همراه بود که قدردانم (متتا). روز پروازبه فرودگاه امام خمینی رفتیم و ساعت دو و نیم به مقصد شارجه پریدیم و بعد از مدتی توقف و پیدا کردن دیگر همسفران ساعت چهار صبح از شارجه به مقصد بعدی کاتماندو فرودگاه تریبهوان حرکت کردیم و ساعت نه صبح آسمان کاتماندو و رشته کوه هیمالیا زیبایی سفر را زیباتر کرد و بعد از لندینگ هواپیمای کمی بر روی باند فرودگاه دیدم فقط یک هواپیما نپال ایرلاین بود .به سالن ورودی رسیدیم و آرامش عجیبی در سالن بود ترس و اضطراب محو شد و در دستگاه های ورودی شبیه ATM بانکی اطلاعات اولیه را جهت دریافت ویزای نپال وارد کردیم و کمتر از یکساعت با پرداخت 125 دلار ( هر دلار35000 تومن) ویزای 90 روزه با خوشرویی و راهنمایی کارمندان فرودگاه صادر گردید و خوشحال و خندان میرویم و مناظر بی نظیر در سالن فرودگاه توجه ام را جلب میکرد تصاویر زیبا از رشته کوه های هیمالیا - معابد وفرهنگ غنی - پارک های ملی و.....

تعداد دوستان دیگری با ما همسفر شدند و ون توریستی با اندکی چونه زدن گرفتیم و به هتلی در محله تامیل رسیدیم و یک اتاق دو تخت جهت دو نفر شبی تقریبا 5000 روپیه ( هر روپیه 281 تومن)را کلیدش تحویل گرفتیم و بعد از اندکی استراحت تصمیم گرفتیم به استوپا یا بوداهانات برویم و رسیدیم مناظر اطراف استوپا بسیار متنوع بود از توریست های زیاد ،روشن کردن شمع ،و هیپنوتیزم و لباسهای پشمی و کتان و کبوتر های زیاد وراهبان دوستداشتنی .....شهر رنگارنگ و زنده بود و همه جا هتل و هاستل و آژانسهای تورگاید و تعداد توریستها فراوان فراوان با مردمانی بسیار آرام که ساعتها در راهنمایی توریست ها وقت میگذاشتند و کافی بود فقط منظورت بفهمن عاشقانه ارتباط برقرار میکردند.تا دیر وقت بیرون ماندیم و شام خوردیم هفت نفر بودیم اولین شام دسته جمعی .(4000 روپیه هر روپیه 280 تومان تقریبا یک میلیون تومن)

فردای ان روز تصمیم گرفتیم به میدان دوربار (دربار سلطنتی ) که در فاصله دو کیلومتری هتل محل اقامتم بود برویم و رسیدیم و دیدیم ولی بدلیل تعمیرات و هزینه ورودی بسیار زیاد چیزی برای دیدن نداشت و خواندن تجربیات سفرنامه های قبلی اینجا کمکم کرد و پول اضافی ندادیم و تصمیم گرفتیم با راهنمایی راننده تاکسی (خودشون به ماشین میگفتندگاری)معبد میمون ها (monkey temple)برویم رسیدیم بعد از پرداخت 100 روپیه وارد شدیم که وجود فراوان انسان ها و میمون ها در کنار هم بازی با میمون ها و گرفتن عکس و فیلم ساعات زیادی را ماندیم و گشتیم و دیدیم و در ورودی کسی سکه میفروخت و بعد از خرید چند سکه شانس خود را با انداختن در حلقه داخل حوض آب امتحان کردم که یکی پس از دیگری بیرون افتاد و به خطا رفت برایم دیدن میمون و فروش کاسه های تبتی (tibet bowl)و روشن کردن آتش و عود و بوی ان جالب بود وساعت 15 بعد از خوردن ناهار به گشت و گذار ادامه دادیم به بازار رفتیم توریست های زیادی جهت رفتن به کوه یا بیس کمپ(base camp) خرید میکردند و لوازم سفر تهیه میکردند و دوستان همسفرم هم ،برای خرید حرص و آز میزدند که حق داشتند وسوسه خرید میشدم ولی من جلوی خودم را گرفتم و امده بودم که زندگی راهب گونه و ساده را تجربه کنم و از تجملات و خرید اضافی پرهیز کزدم و باور دارم زندگی ساده آدمها رو ساده نگه میدارد. شب به هتل برگشتم استراحت و مراقبه کردم و فردای انروز بعداز گشت و گذار و دیدن بازار تا ظهر خودم را مشغول کردم و باغ رویاها (dream garden)را نیز از ورودی ان تماشا کردم و هفتم آذرساعت 13 با گرفتن چند گاری (ماشین) راهی مرکز دامما شرینگها سرزمین آرزوها شدم و با نیم ساعت رانندگی و گذر از ترافیک و سربالاییها تند و تیز و باریک به در ورودی دامما شرینگها رسیدیم هر گاری 600 روپیه(281 تومن هر روپیه).در دامما باز بود و اساتید و دامما ورکر (dhamma worker) خدمتگزاران منتظر ما ایرانیها بودند با عشق مشفقانه و خلوصی بی نظیر به خوش امد گویی آمدند و با پذیرایی عصرانه (شیر و بیسکویت )و با راهنمایی عزیزان به قسمت لانگ کورس (مخصوص دوره های طولانی ) رفتیم خسته سفر اما آرام و شاد و از اعماق وجود راضی . چه زیبا گفت سایادو اجیتیکا راهب برمه ای نویسنده کتاب برف در تابستان (snow in summer):زندگی رضایتبخش نیازی به اثبات ندارد و بعداز گرفتن اتاقم male 11-سلول یا حجره ام c7-محل نشستم در دامما هالD5- عصر ساعت شش به همراه اساتید عزیز مراقبه گروهی نشستیم و شب ماندیم و صبح نیز مراقبه گروهی کردیم و تمامی وسایل لازم از قبیل چتر و کیسه خواب - لحاف- پتو- رو تختی - رو بالشی -جوراب پشمی - فلاسک-شوینده ها را در اختیارمان گذاشتند و سخاوتمندانه بود هر انچه که داشتند بی منت و با متتا تقدیم کردند روز صفر(zero days)پول و پاسپورت وگوشی (valuable)یا اشیا قیمتی را تحویل دادیم و اماده سفر به اعماق درون و روبرو شدن با کارما ها و سنکاراها به مدت چهل و پنج روز هستم ساعت هشت شب سکوت شریف جهت یک دوره بلند مدت آغاز شد چقدر خوشحالم که دامما این فرصت بی نظیر را در اختیارم گذاشت و خوشحالم که انسان متولد شدم (human life، valuable life)امیدوارم آدم بهتری شوم آدم آدم شوم .سپاسگزار و قدردان خانواده ،همکاران - اساتید و خدمتگزاران

بعد از چهل و پنج روز دوره تمام شد استاد ،خدمتگزاران،ارتعاشات و اتمسفر عالی،غذای بی نظیر و مردمانی میهمان نواز و کارمای خوب خودم همه مزید علت شدند تا این دوره را به پایان برسم. و بعد از دوره روز چهل وششم مرکز را ترک کردیم بادعوت و اصراریکی از مراقبه گران نپال(پورنا) که همگی اعضای خانواده اش مراقبه ویپاسانا را انجام می دادند به منزلش رفتیم و بسیار قدر دانم مهر و محبت ایشان و خانواده محترمشان هستم(سابیتا معلم مراقبه بود -و ساجیتا خواهرش)

*باشد که همه موجودات زنده و غیر زنده ،دور و نزدیک، بزرگ و کوچک ،مریی و نامریی،انسان و غیر انسان، در ارزشهای معنوی من در دامما من در متتای من و مهر وشقفت من سهیم باشند.

*باشد که در ارزشهای معنوی و مادی رشد کنم.

*باشد که شاد ،آرام و در صلح و در هماهنگی باشم.

*باشد که آزاد و رها باشم رها باشم رها .


https://www.dhamma.org/en/schedules/schshringaلینک ثبت نام

سفر نپالمراقبهدوره ویپاساناارمنستانسفر
متولد شهر سمیرم فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی شیراز - دانشکده بهداشت شیراز دارای مدرک مهندسی بهداشت محیط و علاقمند به مراقبه ویپاسانا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید