میم.ح
میم.ح
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

بی‌نام

در گذرم از گورستان اتفاقی به قبری برخوردم که تنها یک چیز روی آن بود: بی‌نام
بدون هیچ تاریخ تولد و مرگی، یادداشتی، خاطره ای یا متنی درمورد آن شخص. انگار که او تنها ترین انسان روی زمین بود.
در این فکر غرق شدم که او چه کسی بوده است. مردی که به تنهایی می‌زیسته، یا زنی که تمام افراد زندگی‌اش را از دست داده بوده، شاید هم کودک تازه متولد شده ای که در خیابان‌ ها رها شده و جان سپرده.
این "بی‌نام" می‌توانست هر شخصی باشد ولی انگار که او هیچ نبوده است. وقتی کسی را نداشته باشی تا تو را به یاد آورد، می‌شود گفت که تو وجود داشته ای؟
آهی پر از درد را از سینه ام رها کردم. با تکه سنگ تیزی شروع به حکاکی بر روی سنگ قبر کردم و این عبارت را با خطی شکسته ولی قابل خواندن نوشتم: او از یاد نرفته است.
پس از آن هر هفته با دسته گلی به دیدار آن قبر می‌رفتم. گل را بر روی سنگ می‌گذاشتم و مدتی کنارش می‌نشستم. هر بار او را شخصی متفاوت از دفعه قبل تصور می‌کردم و با او حرف می‌زدم.
درست است که هیچ وقت نفهمیدم او کیست ولی به خود ثابت کردم که حتی یک شخص بی‌نام هم می‌تواند به یاد آورده شود.

بر سنگبی‌نامگورستان
در‌ حال رشد✨️🐈
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید