سطح زبانم پر شده از حرفهای نا گفته ای که مو در آوردهاند سینه ام پر شده از هیاهوی سرخ دروغ هایی که روی بچه های دیروز را آنقدر زیاد کرده که گناه کبیره در روز روشن می کنند ولی با پررویی تمام، گردن دیگران می اندازند و خود را بی تقصیر ج با جلوه می دهند،عاقبت اعتماد بی اندازه ی من چه شد چطور دو دو تای من،یک شد؟
با خودم عهد کردم که دیگر هیچ به هیچ کس اعتماد نداشته باشم عهد کردم که دیگر دیدگانم را آنقدر زیاد باز نگه دارم تا از حدقه بیرون بزند ولی بار دیگر شاهد ذلت عزیزی نباشد،
آیا آهی کشم از دل تا سوزش به آسمان رسد؟
آیا زبان باز کنم تا کلبه ی دلم از بیخ ویران شود؟
دلم
دلم آنقدر قلمبه شده که دیگر سردی و گرمی روزگار حس نمی کند،چنان بی خیال دنیا شده ام که دیریست در آیینه ننگریسته ام،در پشت چشمان ساکتم دریایی نهفته است که گر مژه بر هم بزنم سیلی خروشان به راه افتد تا شاید گداخته های آتشین دل را تسکین بخشد ولی ترسم که آلاله های دروغگوی زندگی را رسوا کند بنا بر این دارم که در جنگ میان دل و دلبر،دل را قربانی کنم تا در آه جگر سوز خویش بسوزد ولی دلبر و جانانش،آرام گیرد و به خیال خودش پیروز میدان باشد
تو ای خدای من مراقب قلب و روح عزیز من باش
تو خود می دانی که دلم چقدر می سوزد و می سوزد
سهم من از زندگی هیچ باشد و سهم او همه ی خوبیهای زمین و زمان
سرورم خدای من عزت و جلالش بخش وبراش از بدیها و رذایل دنیا هیچ نبخش
بار خدایا تمام درهای خیر و رحمت را به روی پسرم باز کن صحت بدن و عزت و جلال برایش ارزانی دار
آمین یا رب العالمین
گگگل
گل عمرمی تمام وجودمی دنیامی