انگیزه رکاب زنی صبحگاهی اینجانب!
دقیقا همین شکلی موفرفری، همین اندازه آتیش پاره، همین قدر باهوش، همین قدر خنگول، همین قدر تخس! فقط شاید چشماش مشکی شیطون باشه شاید هم همین شکلی!
وقتی فکر میکنم که اگر با ماشین برم اداره، این فسقلی درون تا آخر وقت میخواد تو وجودم بپر بپر کنه و هزار بار از در و دیوار بالا بره، انقدر کلافه ام کنه که مدام بیام پشت پنجره و کوه، برفای روش و مه پایینشو نگاه کنم، ترجیح میدم به سختی هم که شده 10 کیلومتر سربالایی رو رکاب بزنم تابلکه خسته شه، آروم بشینه یه گوشه برا خودش بازی کنه، منم به کارهام برسم!
امروز هم رفتنی خیلی خوب بود، نم نم بارون و هوای ملس. هر دفعه هم چیک چیک آب از روز کلاه به پایین. برگشتنی ولی موش آب کشیده. تازه فهمیدم گلگیر خیلی مهمه! حداقل مانع پاشیدن آب چرخ جلو تا صورتت و چرخ عقب تا کمرت میشه.
نکته جالب داستان این چند روزه هم، خروج از انجمن ماشین سواران و هم صنفی شدن با موتورسواران بود. تجربه یک دنیای متفاوت از دیدها و نگرشها. هم صنفی شدن با همونایی که کلی همه بد و بی راه میگن بهشون حداقل موقع درب ماشین باز کردن، رد شدنها،...می بینی خیلی هم تقصیر ندارن. کلی هم روحیه میدن به آدم و کیف میکنن این هم صنفیان گرامی.
وقتی وسیله زیر پات عوض میشه عوض شدن دید خودت و دید بقیه به خودت خیلی جالبه. یادمه یه بار زیر حلقه بسکت پام وحشتناک پیچید و تا زیر زانو رفت تو گچ! ️ولی گاهی اداره میرفتم. یه روز دلم خواست ببینم اگر بجای آژانس تیکه تیکه با تاکسی برم، برخورد مردم چه تغییری می کنه. یک تجربه فوق العاده. کاملاااا رفتار آدما با یک آدم عصایی و یک آدم معمولی فرق داره و کاملا دید آدم عوض میشه. مثلا همیشه فکر میکنیم نیسان های آبی یا پیکان بارها بی توجه هستن. ولی اونروز دنیا برام عوض شد، خیلی از ماشینا موقع رد شدن من وانمیسادن، ولی همین دومدل ماشین صبر کردن من رد شم! و خیلی چیزای دیگه دیدم اونروز. بماند که یکی اومد لطف کنه در تاکسی رو برام ببنده، پام هنوز کمی لای در بود کوبید محکم! بعد که گچ رو باز کردیم همون قسمت فقط کبود بود!!
نکته آخر این چند روز هم اینکه پیاده روها پر از مانع هست و نامناسب برای ویلچری ها، موزاییکهای زیرخالی، ماشینهایی که جلوی پیاده رو پارک میکنن، چراغ نزدن ماشینها، خستگی و پکر بودن آدمها، اینکه سرشون یک طرفه ولی یه سمت دیگه میرن، و کنار همه اینا مهربونی آدمها، ذوق کردناشون، ،...و خیلی چیزای دیگه.
آبان 1397