ویرگول
ورودثبت نام
آسمون؛
آسمون؛
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

مدرسه.

دست هایش را بالا برد، به کمرش تابی داد و مشغول رقصیدن شد. دور خودش می چرخید و دور و برش را تار می دید. نگذاشت اشک هایش مانع رقصیدنش شود، روی پاهایش دور اتاق چرخید و رقصید. رقصید و رفت و آمد و سکوت و سکوت.

-یکی از نوشته هایم

+مدرسه چطور میگذره؟

-خوبه.

مروری بر امروز:

ساعت 7 با صدای پدرم بلند شدم، دستو صورتمو شستم و یک دقیقه تو سکوت توی آینه به پف زیر چشم هام خیره شدم. رفتم و نشستم سر صبحانه و خانوادمو نگاه کردم که برای ساعت زودتر کار و مدرسه از خونه خارج شدن، نصف صبحانرو نخوردم و گذاشتم تو یخچال و رفتم مانتو و شلوارمو پوشیدمو بهشون چسب کشیدم تا موی گربه مون جدا شه، دوباره توی آینه زل زدم به خودم و یکم مرطوب کننده به لبام زدم.

کیفمو چیدم و مقنعه و با وجود یک ساعت وقتی که داشتم عجله ای خارج شدم، سوار ماشین دوستم شدمو رفتیم مدرسه و بلافاصله رفتیم توی صف. سرود ملی. دعای فرج. آیت الکرسی. یه آهنگ چرت و پرت دوپس دوپسی برای ورزش. صف ها یکی یکی رفتن و در آخر باز هم کلاس ما آخرین صف بود که رفت تو.

معلممون از همون اول افتاد رو ریاضی و ساعت اول با چرت و پرت و حرفای حوصله سر و بر و مرور های صد باره گذشت، رفتیم زنگ تفریح و یکم غر غر کردیم و از دست خانوم فراهانی گرخیدیم و زنگ تفریحی که گمونم چهار دقیقه بود با صدای عشوه ای معاون به پایان رسید. دو تا از دوستام هم خانوم طلایی کشید بالا.صف ما باز هم آخر بود.

ساعت دوم، اجتماعی و یه سری حرفای مزخرف برای انتخاب دوست که بچه پنج ساله م میدونه. توصیه پیشوایان بزرگ دینی(!) به چه دردم خورد؟

زنگ تفریح دوم. باز هم غر غر، خوردن زنگ خیلی سریع و نیم ساعت معطل کردنمون با آهنگ سلام فرمانده طوری که رفتیم دستشویی و همینطوری که موهامونو مرتب می کردیم مقنعرو کشیدیم جلو و ادای آدمای قرن حجری مغز پوسیدرو در آوردیم:«خانومایی مثل مهسا امینی تهرانو با لس آنجلس اشتباه نگیرن که همچین بلایی سرشون نیاد!(بمیر!)». بعد مقنعرو دادیم پایین و رپ خوندیم، اومدیم بیرون و رفتیم سر کلاس و معلممون یذره دیر اومد.

یه نامه سری از معلممون دادم به یه معلم دیگه و وقتی بعد دوبارههه! دوبارههه ریاضی کار کردن زنگ آخر خورد و کوله هامونو برداشتیم خانوم فراهانی اومد گفت از فردا 7 و 15 میاین مدرسه.

اینجوری بودم که:

نههههه

و بعد با دوستم رفتیم خونه، اونم باهام اومد بالا که گربمونو ببینه و پایان یک روز درسی مزخرف دیگر.

از خواندن خاطرات من مچکرم.

مدرسهخانوم فراهانیزنگ تفریحغر غرچرت پرت
رنگ آبی آسمون برای پر کردن جوهر خودکار بیک؛
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید