سلام:)
خوبی بابا؟ عشقِ زندگی من دلم خیلی برات تنگ شده...خیلی خیلی تنگ. نمیتونی حتی تصورش رو کنی که چقدر سخته نبودن تو در زندگیم.
الان دقیقا 8 ماه و 15 روز،یعنی 260 روز میشه که صدات رو نشنیدم و صورت قشنگت رو تماشا نکردم.
اما از اونجایی که مثل خودت به خیلی زیبایی ها در دنیا و آخرت ایمان دارم و عشق حقیقی رو همونطور که تو منو دوست داری میشناسم، بنابراین میدونم که همیشه کنارمی.
تو الیالابد در قلب و روح من جا خشک کردی،هرگز رفتنی هم نیستی.
میدونم که حواست بهم هست،منم سعی میکنم حواسم بهت باشه بهت قول میدم نور زندگیم.
میدونی چرا بهت میگم نور زندگیم؟! چون هر بخشی از زندگیم رو که میبینم باوجود تو پر از زیبایی و شادی و نور شده.
هیچ وقت فکرش رو نمیکردم اینقدر زیاد دوسِت داشته باشم بابا،گاهی اوقات واقعا کم میارم و نمیتونم دووم بیارم اما دوباره به این فکر میکنم که تو منو میبینی و زندهای، زندهتر از من و مامان و امیرعلی.
میدونم اینجوری نیست که تورو از دست داده باشم فقط برای مدتی از دیدنت محروم شدن،اما چه محروم شدن تلخی.
بابای عزیزم خیلی دوس دارم مثل تو زندگی کنم،دوس دارم مثل تو بتونم بقیه رو بخندونم،دوس دارم از دل تلخترین حوادث زندگی زیبایی ها رو ببینم.
دلم میخواد مثل تو نه در فکر آینده باشم و نه حسرت گذشته رو بخورم.
دل من و امیرعلی برای تماشای فیلم سینمایی باهات و ساعتها صحبت کردن راجبشون تنگ شده.
خب من هنوزم فک میکنم منچستر کنار دریا یکی از بهترین فیلمهای دنیاس😁امیدوارم اون دنیا نظرت راجبش تغییر کرده باشه که امکان نداره نظر من تغییر کنه،تازه الان درد شخصیت اصلی داستان رو با گوشت و پوست و استخونم درک میکنم!
مامان هنوز موقع تلفنی حرف زدن یه جمله ای رو چند بار تکرار میکنه،اما تو نیستی که با این قضیه شوخی کنی و بخندونیش
کاش میشد دوباره اینجا بودی و مثل همیشه به خاطر یه دلیل ساده اعلام کنی که امشب جشنه و شب رو کنار هم جشن میگرفتیم...هرروز زندگی ما به یه دلیل ساده جشن بود،صرفا چون روز نیروی دریاییه یا چون امروز هوا خیلی خوبه گاهی هم چون چند روزیه جشن نگرفتیم:)
کاش میشد مثل قبل بغلم کنی،پیشونیم رو بوس کنی و بهم بگی که من دختر قشنگ تواَم.
دلم لک زده برای یه فنجون چایی نوشیدن در کنارت.
وقتی بعضی شبا خُر و پُف میکردی من حسابی کلافه میشدم، یادته بهم میگفتی یه کلیپ توی اینستاگرام دیدی که بچه های یه آقایی دلشون برای خُر و پُف باباشون بعد از رفتنش تنگ شده بود؟!
بابا:)))) کاش میشد از صبح تا شب صدای خُر و پُف قشنگ تورو بشنوم.فک نمیکردم به این زودی خودم چیزی که تعریف کردی رو تجربه کنم!
کاش میشد اینجا بودی و بعد تیپ زدن برای هر عروسی به من و مامان نگاه میکردی و برای خوشحالی ما غش و ضعف میرفتی که حس کنیم خوشگلترین مامان و دختر دنیاییم حتی اگه نبودیم:)
دلم میخواد دوباره آهنگ شادمهر توی ماشین میذاشتم و دوتایی باهم میخوندیمش.
کاش میشد دوباره میومدی توی اتاقم و بهم میگفتی غزل آذوقه مخفی توی اتاقت چی داری؟😄
دلم میخواد دوباره از اون صحنههای قشنگ توی زندگیمون میدیدیم که موقع رانندگی دست مامان رو بوس میکردی و بهش عشق میورزیدی.
یادته بعد خریدن تُنماهی مکنزی،از مامان میپرسیدی مکنزی کجاست؟!😂به سبک تبلیغ توی تلویزیون:) من و مامان و امیرعلی دیگه دلمون نمیاد تُنماهی مکنزی بخوریم بدون تو.
اگه تو نباشی خیلی چیزا دیگه معنا نداره،خیلی چیزا دیگه برامون لذتبخش نیست.
دلم برای املت های روسی و چینی و آفریقایی و ژاپنی و... که برامون درست میکردی تنگ شده، صرفا چون هربار یه ادویه جدید بهشون اضافه میکردی اسم متفاوتی روشون میذاشتی😄
امیرعلی دوباره سریال فرار از زندان رو برای بار پنجم تماشا میکنه اما اینبار بدون تو و با دیدن هرسکانسی یاد تو میفته.
امیرعلی و مامان روی بالش های تو میخوابن،برای اینکه خوابشون ببره.
دلم میخواد یبار دیگه میشد صورت قشنگت رو بوس میکردم و فرورفتن تیغ های ریشت توی پوستم رو با تمام وجودم حس میکردم.
کاش میشد دستای قشنگت رو دوباره توی دستم بگیرم و ببوسمشون.
کاش میشد دوباره از اون نگاهها بهم میکردی که فقط خودمون دوتا معناش رو میفهمیدیم.
دلم میخواد دوباره بغلت کنم،بوت کنم،صدات رو بشنوم،دستات رو بگیرم،موهات رو لمس کنم.
چندتا از تارموهات هنوز روی شونهت باقی مونده بود و دلمون نیومد بهش دست بزنیم،تنها تکهای از بدن تو که برامون مونده همون چندتا تار موی روی شونته:)
عینکت رو گذاشتم توی سجاده نمازم،دستهاش شکسته...با دیدن دسته شکستهاش دلم میگیره اما به یاد میارم که چقدر خوشبخت هستم که تورو توی زندگیم دارم.
چقدر خوشبخت بودم که تورو داشتم،هنوز هم هستم چون تو تا همیشه بابای قشنگ و استثنائی من میمونی🌱💛

خوشحالم که اینقدر آدم خوب و مهربونی بودی...خوشحالم که انسان شکرگزاری بودی و سراسر زندگی خودت و ما رو پر از عشق و حس خوب کردی.
من ازت خیلی چیزها یاد گرفتم،اگه میتونم دووم بیارم فقط به خاطر تفکرات زیبای تو و مامانه.
میدونم که میتونی حرف ها و نامه هایی که برات مینویسم رو بخونی.
میدونی بهت غبطه میخورم که اینقدر معشوق خوبی بودی برای مامان و در عین حال بهترین بابا برای من و امیرعلی.
سعی میکنم تا جایی که میتونم شبیهِت باشم. دلم میخواد اگه خداوند هر نقشی در این عالم بهم داده مثل تو به بهترین نحو در این سینمای دنیا نقشم رو بازی کنم و برم.دوس دارم مثل تو اینقدر قشنگ زندگی کنم که وقتی از دنیا رفتم بقیه بازیگرا برای این نقش زیبا حسابی غصه بخورن و دلشون تنگ بشه.
امیدوارم بتونم مثل تو خوب زندگی کنم.
من هیچ وقت ندیدم حتی برای یکبار ناشکری کنی! هرگز! حتی اگه بدترین اتفاقات هم رخ میداد بازهم در دل هرچیزی دنبال زیبایی ها میگشتی و توکلت به خداوند بود.میدونی دیگه؟:) آدمای مثل تو یک در میلیون هستن:)
تو همیشه به ما میگفتی هرچیزی که در این عالم رخ بده،طرحریزی شده از طرف خداوند و برای ساختن روح ماست. به ما میگفتی هرچیزی که اتفاق بیفته خوب یا بد برای امتحان کردن ماست...برای سنجش اینکه چقدر ظرفیت وجودی داریم و میتونیم در برابر خداوند تسلیم باشیم.
با وجود تمام زخم هایی که بعد رفتنت درون قلبم ایجاد شده اما به تابعیت از تو،اجازه نمیدم امتحانم رو با نمره بدی بیفتم،دوس دارم وقتی اون دنیا بهم نگاه میکنی بهم افتخار کنی بنابراین کاری رو انجام میدم که میدونم اگه تو جای من بودی انجام میدادی...به عشق ورزیدن ادامه میدم و دربرابر خدای متعال تسلیمم.
بابای فداکار و مهربونِ دنیای من،دوسِت دارم با تک تک سلول های بدنم.💚🌻
یه روز دوباره میبینمت😉💗
پ.ن یک:میشه لطفا برای پدر عزیزم یه فاتحه بخونید🙏🏻🌱🙃
پ.ن دو:آهنگی که گذاشتم رو پدرم همیشه گوش میکرد،اون موقع درکی ازش نداشتم اما الان...خب دیگه:)))))