اینجا رو دوست دارم چون کسی از من چیزی نمی داند جز اسمم را.
اینجا انگار میتوانم در میان جمعیت زیادی بدون شرم و بدون ترس رها باشم و آزادانه آنچه در ذهنم می گذرد بنویس و بگویم .
گاهی خیلی جدی و گاهی خیلی عامیانه و دوستانه
البته چون کامل رصد می شویم باز هم خیلی آزادانه نمیتوان حرف زد، یا بهتر است بگم خیلی حرف ها را آزادانه نمیتوان زد .
همان به اندازه ای که منظورمان با اشخاص خاصی نباشد آزاد هستیم 🙍♀️
مثلا اینکه چند وقتی است که به شدت احساس رضایت دارم از زندگی ، از خودم و از آنچه دارم و یا حتی ندارم .
مثلا اینکه خوشحالم در دورانی که چرخ روزگار برایم نمی چرخید زبان به شکایت از خدا باز نکردم و همیشه تکرار کردم:( که تو برایم بد نمی خواهی ، حتما در این کار چیزی هست که صلاح من در این دانستی .)
پس الان که کمی چرخ رو هول داده و دو متر جلو رفتم میتونم سینه ام را سپر کنم بگم دستت درد نکنه . خیلی حال دادی .
الان شکرگفتن گواراست و بر حق ، چون چاپلوسی نمیکنم ، به وقت نبودن شکر گفتم و الان هم که اجابت کردی شکر می گویم .

خدایا تو برمن ، درون من و بیرون من آگاه و گواهی
من نه پنهام از تو ، نه جای بازی دارم با تو
ایمان من به تو نه کهنه میشود ، نه عادت میشود و نه از رنگ می افتد .
اتفاقا هر روز یک رنگ تازه به خود می گیرد ، اگر بندگی کردن این نیست پس چه چیز دیگری میتوند باشد؟
قلب من تمام قد در برابر تو تسلیم است .
روح من در هر چیزی نشانه های یگانگی تورا می یابد.
و ذهنم مدام تورا یادآور میشود.
جسمم ... جسمم اما ...
نه جسمم هم تسلیم است ، زبانم ، چشمم ، گوشم ، دستم ، پایم همه و همه در تلاش برای دوری از گناه و یافتن خط سفید است .
اما آیا موی سرم که نمیپوشانم اسباب دوری من از تو را درست می کند ؟ و یا ناخنم که زیبا باشد آیا دوری تو را سبب میشود ؟
من در خودم به صلح رسیدم ، خودم یعنی تو، یعنی جایی که توش هستی و وقتی حال من بدین گونه خوب است ،آیا بر من حرامش میکنی ؟ در حالی که آسیبی به کسی نمیزنم و فقط در مسیر خودم قدم برداشته ام ؟!
کوتاه میگویم که من دینی دارم که نشانه را جای معنا نمی چیند چرا که دیر یا زود انسان را از حقیقت دور میکند.
من از تمام آنچه میگویند باید انجام دهم باید به تو برسم .
من که رسیده ام و با چشم سر و دل تو را میبینم .
مگر نه آن است که مسیر ، دنبال کردن نشانهها برای رسیدن به معنا هستند.نه آنکه از معنا به سمت نشانهها رفتن .تو خود معنای من هستی
تو خود وکیل و قاضی و حاکم هستی بر جان من
ببین و ببخش و بپذیر.