یه مدت بود که ترس عمیقی درونم پدید اومده بود، به چیز های ترسناک آزار دهنده فکر می کردم، همین باعث روی خواب هایم هم تاثیر بذاره
یه مدت در خواب می ترسیدم، همون وحشت خواب رو داشتم، اینطوریه که مرز بین خواب و واقعیت رو نمیشه به راحتی تشخيص داد، در حالتی بودم که نه خواب بودم و نه بیدار و این باعث می شد که در دنیای واقعی هم بترسم و واکنش نشون بدم، واکنش هایی مثل فریاد زدن، کمک خواستن و...
تو خواب معمولا یه موجود عجیبی می خواست به من حمله کنه، و من چون نمی تونستم به موقع واکنش بدم، می ترسیدم، تو خواب معمولا حرف خاصی نمی زدم، اما انعکاسش در واقعیت بود
بعدش که تحقیق کردم، تصمیم گرفتم به خودم روحیه بدم، خودم مراقب خودم باشم و از خودم حمایت کنم، بعد مدت کمی دیگه نمی ترسیدم و تونستم بهش قلبه کنم
بعد یه مدت ، برای رسیدن به آرزو هام با اینکه روحیه کافی نداشتم تلاش می کردم، اون موقع خیلی فکر کردن بهش بهم فشار می آورد، اما کم کم با ادامه دادن و تسلیم نشدن، ذهنیتم تغییر کرد، دیگه تسلیم نمیشم و تا آخرش تلاش می کنم
تلاش کردن و تسلیم نشدن خیلی مهمه، پس هیچ وقت باور به خودتون رو از دست ندید، هیچ وقت خودتون رو دست کم نگیرید، و از خودتون و زندگی نا امید نشید، وقتی تونستم مشکلاتی از درس و مدرسه داشتم رو با کمک خدا درست کنم فهمیدم فقط باید تسلیم نمی شدم و ادامه می دادم
امیدوارم از این متن لذت برده باشید، نظر، پیشنهاد، انتقاد و هر چیز دیگه ای دارید حتما بنویسید