گاهی یک تامل و اندکی بزرگتر اندیشیدن نجات دهنده است.
بهترین راه برای من نوشتن هست. گاهی وقتها تو ذهنمون شروع میکنیم به یک مکالمه ساختگی دعواها، حرفها، بحثها، میگیم و میگیم تا اینکه یهو به خودمون میام چندین ساعته که ذهنمون درگیره یه وقتهایی فکر میکنیم این حرف رو حتما باید باهاش مطرح کنم، اینو حتما باید بگم؛ خب اوایل کلی سناریو برای خودم میساختم آخر هم میگفتمشون و خب مثل یک بمب باعث تخریب روابطم میشد تا اینکه یادگرفتم بنویسم، همین که چیزی به ذهنم میرسید که نگارا باید اینطوری شروع کنی بعد اینو بگی و بعد... شروع میکردم به نوشتنش که اگر تونستم به صورت پیام برسونم دست فرد مورد نظر یا همونا رو به طرف بگم، با نوشتن باعث میشد بهتر روی حرف هام فکر کنم بعد هم به تاثیری که اون حرف روی طرف مقابلم داره. اتفاق عجیبی که میافتاد اکثر مواقع بعد از اینکه ساعتها مینوشتم و مینوشتم آخرش میدیدم اصلا چیز مهمی نیست یا اینکه چقدر حرفهای بچهگانه ای هست که فقط باعث ناراحتی بینمون میشه. اینطوریه که حرفهایی که ما فکرش هم نمیکنیم اما یکهو دل میشکنه و خیلی چیزا رو بهم میزنه. همین شد که از خیلی از بحثهای الکی یا چیزهایی که میگیم و دیگه جای جبرانش نیست جلوگیری کردم.