Negara·۸ ماه پیشبه وقت صبحساعت ۵:۴۵ صبح روز جمعه گوشی روشن میکنم و نور صفحه تو هوای گرگ و میشی صبح چشمام رو میزنه به صفحه نگاه میکنم دنبال یه چیزی که بتونه آرومم کن…
Negara·۱ سال پیشتنهاوقتی انسان آموخت که چگونه با رنجهایش تنها بماند، چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آنوقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.
Negara·۱ سال پیشفکر توکاش بدونی که تمام فکر و ذکرم تویی. آره علت بیدار بودنم تا این ساعت چیزی جز تو نیست تویی که حالا وجود من شدی و همه چیزم به تو گره خورده. آره…
Negara·۱ سال پیشحال بد این روزهایمتاحالا شده در موقعیتی بمونید که نه راه پیش دلرید و نه راه پس؟ انگار وسط یه پل معلق گیر کردی نمیدونی جلو بری یا برگردی که پل خراب نشه، این ی…
Negara·۱ سال پیشبیشتر فکر کنگاهی یک تامل و اندکی بزرگتر اندیشیدن نجات دهنده است.بهترین راه برای من نوشتن هست. گاهی وقتها تو ذهنمون شروع میکنیم به یک مکالمه ساختگی دعو…
Negara·۱ سال پیشقرار نبود اینطور بشهامروز حوالی عصر که بود روی تخت غلتی زدم ساعت چهار و نیم رو نشون میداد، البته برای من فرقی نداشت که ساعت چند باشه همونطور که صبح فرقی نداره…
Negara·۱ سال پیشبخندخیلی اون روز مود بدی داشتم، دلم از زمین و زمان پر بود و ذهنم به قدری مشغول بود که کل روز نتونستم هیچ کاری بکنم. حال بدم از سرو وضعم و احن ح…
Negara·۱ سال پیشامیدامروز فهمیدم برای امید و انگیزه بخشیدن به زندگی، برای ادامه دادن درست از خط پایان نیاز به تحولی عظیم تو زندگی نیست، گاهی همین خنده های دونف…