فرزانه شعبانی
فرزانه شعبانی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

جامانده

سارا با هیجان از تجربه شنا کردنش تو قسمت عمیق تعریف میکند.من نشسته ام روی کاناپه.انگشتم لای کتاب،چشمم به سارا و فکرم...

سارا میگوید:"یه بار که تو عمیق شنا کنی دیگه کم عمق کیف نداره،کافیه یه بار امتحان کنی."

مهرا سرش گرم قیچی کردن کاغذرنگی است و گوشش به سارا.میگوید:"انصاف نیست.منم میخوام برم تو عمیق!"

رضا میزند روی میز.زهرا کنارش نشسته،یکه میخورد.رضا فاتحانه میگوید:"گرفتم!جمعه صبح،پرواز بغداد.دوشنبه شبم برمیگردم."

انگشتم لای کتاب است.چشمم به رضا.با صدایی که توی سرم پیچیده هم نوا میشوم:

"خوش به حال اونکه پاهاش،تاول محبت داره

از علی و زهرا امشب،نامه ی دعوت داره

من از اربعین جا موندم،با جامونده ها واموندم

مثل ماهی لب تشنه،دور از دریا موندم..."

#خط_روایت

#روایت_مردمی

#روایت_اربعین



اربعینکربلاروایتنویسندگیزیارت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید