سارا با هیجان از تجربه شنا کردنش تو قسمت عمیق تعریف میکند.من نشسته ام روی کاناپه.انگشتم لای کتاب،چشمم به سارا و فکرم...
سارا میگوید:"یه بار که تو عمیق شنا کنی دیگه کم عمق کیف نداره،کافیه یه بار امتحان کنی."
مهرا سرش گرم قیچی کردن کاغذرنگی است و گوشش به سارا.میگوید:"انصاف نیست.منم میخوام برم تو عمیق!"
رضا میزند روی میز.زهرا کنارش نشسته،یکه میخورد.رضا فاتحانه میگوید:"گرفتم!جمعه صبح،پرواز بغداد.دوشنبه شبم برمیگردم."
انگشتم لای کتاب است.چشمم به رضا.با صدایی که توی سرم پیچیده هم نوا میشوم:
"خوش به حال اونکه پاهاش،تاول محبت داره
از علی و زهرا امشب،نامه ی دعوت داره
من از اربعین جا موندم،با جامونده ها واموندم
مثل ماهی لب تشنه،دور از دریا موندم..."
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین