فرزانه شعبانی·۱ سال پیششب سوئیتدر باز میشود.پتوی دوم را از لای در میگذارند داخل. همانطور که تا شده مچاله میشوم زیرش تا بلکه سنگینیاش لرزشم را کم کند. ماههاست که منتظ…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشجاماندهسارا با هیجان از تجربه شنا کردنش تو قسمت عمیق تعریف میکند.من نشسته ام روی کاناپه.انگشتم لای کتاب،چشمم به سارا و فکرم...سارا میگوید:"یه بار…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشدوراهیتنها روی یکی از صندلی های میز دو نفره کنار پنجره کافه نشسته بود و به رهگذران پشت پنجره نگاه میکرد که خورشید سایههاشان را بلند و بلندتر ر…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشتلفن-الو؟-بفرما!-سلام آقا شماره شما آخرین تماس گوشی یه خانومه.-خوش به حالش ! منظور؟-راستش این خانم تصادف کرده گفتم خبر بدم .البته نگران نباشید.…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشسودای شهرتداستان دختری است که به صورت حرفه ای سیاه قلم کار میکند و یک گالری کوچک نقاشی برگزار کرده که دوستان و آشنایان از آن بازدید میکنند
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشهمسایه نزدیک بهتر از برادر دور!با عجله پریدم توی دستشویی امیدوار بودم تو این دو دقیقه به سرشان نزند بیایند صندلی جلو .یک بار دیگر سعی کردم لحظه ای که قفل کودک را زدم به خ…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشسوءتفاهمنفس عمیقی کشید و با سرعت برگشت داخل راهرو ،به سمت اتاق آندیا رفت که فاصله چندانی با پذیرایی نداشت. روسری و چادر رنگی اش را از چمدان بیرون آ…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشتاکسیتاکسی آردی سبز رنگ ایستاد ،سمیرا کوله پشتی مدرسه را از دوش کشید و صندلی جلو نشست.پیرمرد دنده را جا زد و تاکید کرد درب را آرام ببندد. دست چپ…
فرزانه شعبانی·۱ سال پیشمتهمرفتم از سمت کمک راننده سوار شوم. درها را قفل کرده بود. دستگیره را کشیدم. نگاهم میکرد. صبر کردم در را باز کند اما انگار اصلا اینجا نبود ، ه…