ویرگول
ورودثبت نام
ریحانه‌سادات‌عسکری
ریحانه‌سادات‌عسکری
ریحانه‌سادات‌عسکری
ریحانه‌سادات‌عسکری
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

فاجعه‌ی‌انسانی!| دست به دست کنید برسه به دستش🙂😂

کلاس دهم بودم. وسط امتحانای ترم و احساس غلط کردن از رشته ای که انتخاب کردم. انقد درگیر درس و مدرسه شده بودم که حواسم به اتفاقای اطراف نبود. چندوقت بود بین فامیل افتاده بود که: مینا شریفی رو نمیشناسین؟ یکی کنار سطل آشغال شهرداری یه وصیتنامه و یه پاسپورت ازش پیدا کرده. شماره فلانی(پسردایی مامانم) تو پاسپورت بوده زنگ زده بهش اون سر کشور. اونم زنگ زده به فلانی(داییم). ولی کسی نفهمیده کیه. داییمم از اون سر کشور زنگ زده به مامان و خاله م این سر کشور.

یه مدت درگیر این خانم شریفی بودیم. یه روز که تو هال داشتم درس میخوندم و خواهرم رو مبل بود. خاله م اومده بود و با مامانم درموردش حرف میزدن. یهو برگشتم به خواهرم گفتم: سمانه! این میناشریفی چقد اسمش آشناست.. یهو تو مغز جفتمون انگار بلوتوث روشن شده باشه، بعدِ چندثانیه با نگاهای متعجب که خبر از یادآوری یه دسته‌گلِ آب‌داده‌شده میداد، به هم زل زدیم. قضیه از این قرار بود که

چندسال قبل، با بچه های فامیل دورهم جمع شده بودیم به بازی. اینجوری بود که مامانِ بازی(که من باشم) پنج تا بچه پرورشگاهی داشت که فامیلیاشونم متفاوت بود. این مامانه یه وصیتنامه نوشته بود که فلان وسایل ارث میرسد به فلان بچه هاش. یه پاسپورت منقضی شده از بابابزرگمم بود باهاش. خلاصه بچه هاش باید با کمک این وصیتنامه میفهمیدن که پرورشگاهی ان. یه مدت بعدش خونه مونو جابجا کردیم. بوفه ی قدیمی رو با وسایلش که شامل اون وصیتنامه(که خودم درنقش میناشریفی نوشته بودمش) و پاسپورت میشد، گذاشتیم کنار سطل آشغال شهرداری. نگو یه بنده خدا از همسایه هامون پیداش کرده و با استناد به اینکه:"طرف چندتا بچه صغیر داشته و کلی وسیله بهشون ارث رسیده، نباید حقشون پایمال شه!" در به در دنبال صاحبش میگشته!!!

آقا هیچی. بعد از یه ربع خندیدن، قضیه رو همونجا به مامان و خاله م گفتیم. اونام رفتن به آقای یابنده گفتن صاحبش پیدا شد. اما برای اینکه دلش نشکنه (یا شایدم واسه حفظ آبرو) چیزی از این ماجرا بهش نگفتن. نه به آقای یابنده، نه به داییم،نه به پسردایی مامانم و نه هرکس دیگه ای که ذهنش درگیر بوده. رفتن وصیتنامه و پاسپورتو تحویل گرفتن و کلی خندیدیم. چون وصیتنامه توی کاغذ دفترچه و با مداد نوشته شده بود. حتی امضای پایینشم با مداد بود. فامیلی بچه ها هم ضایع و متفاوت بود. با این قدرت قلم و نفوذم در این زمینه، فکرکنم باید حقوق بخونم!😂

سوتیخاطره بازیقدرتفامیلهمسایه
۲
۱
ریحانه‌سادات‌عسکری
ریحانه‌سادات‌عسکری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید