سپیدک بی جان من
چه کسی سرمست از بریدن ساقه ی تو عشق را فریاد زد
و آوند تر خیال تو را از ریه های زمین ربود
و فلسفه ی گوهر طلایی وجودت را به بهای نیم نگاهی بخشید
جا پایش و رد دستش در جهان بی رنگ باد