ویرگول
ورودثبت نام
ناهید یوسف زاده
ناهید یوسف زاده
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بیزینس

از زیر لحاف، سرم را بیرون بردم و با شوق بچگانه‌ای خواندم:

_جا گرم می‌کنم... آی جا گرم می‌کنم.

دوباره لحاف را سرم کشیدم و آن زیر شروع به غلت زدن کردم. عاشق شب‌های سرد زمستانی بودم. بساط کاسبیم جورِ جور بود. رختخواب سه برادر و خواهر کوچک‌تر از خودم را دانه‌ای یک ریال و رختخواب سه برادر و خواهر بزرگ‌تر از خودم را دانه‌ای دو ریال گرم می‌کردم.

سنِ همه‌ی ما بین سه تا سیزده سال و رختخواب‌ دوریالی‌ها‌ خیلی بزرگ‌تر بود و کلی باید به خودم می‌لرزیدم و دندان‌هایم به هم ساییده می‌شد تا کمی گرم شوند. خوبیش به این بود که آن‌ها پول خودشان را از سهم توجیبی روزانه‌شان می‌دادند؛ این‌جور کمتر خجالت می‌کشیدم. ننه‌َم پول کوچک‌ترها را که می‌داد کمی شرمنده می‌شدم. می‌دانستم دستش تنگ است. هیچ‌وقت هم دستم را جلو نمی‌بردم برای گرفتن مزدم. خودش پول را می‌گذاشت کف دستم لای انگشت‌هام.

از نا و بوی گند لحاف که با حرارت تنم قاتى شده بود داشتم خفه می‌شدم. مال آن ته‌تغاری بود. این اسم را ننهَ‌م روش گذاشته بود.

دیگر برایم نمی‌صرفید که هم وقتم را بگذارم هم سلامتی‌ام را به خطر بیندازم؛ حتی برای رختخواب‌های کوچیک‌تر؛ یک جای کار می‌لنگید.

آن شب، دل‌ودماغ گرم کردن جای ته‌تغاری را نداشتم. نگاهش می‌کردم. ننه‌َم او را که توی بغلش خوابیده بود آرام گذاشت در جایش. دستش را که روی تشک کشید آهسته گفت: «گرمش نکردی؟»

بی‌تفاوت گفتم: «نه ننه.»

نالید: «ننه به قربونت بِره، تو دلت میاد با این رماتیسم قلبیش تو این نم و رطوبت بخوابه؟ می‌دونی که جاش سردتر باشه بیشتر هم خیس می‌کنه!»

می‌دانست که او را خیلی دوست داشتم و این کار را اول برای سلامتیش انجام می‌دادم بعد هم که این پول به دستم می‌رسید صرف مخارجم می‌شد.

ادامه داد: «اَگه نرخش کمه، برا کوچیکا هم همون نرخ بزرگا رو می‌دم خوبه؟ قبوله؟»

دلم سوخت. می‌دانستم این چندرغاز پس‌اندازش از صرفه‌جویی کردن در خرج روزانه‌مان بود که آقام می‌داد.

نخواستم الکی تعارف کنم، برای رضایتش فکری که به خاطرم رسیده بود سریع از ذهنم به زبانم سرریز کرد: «قبوله؛ اما به یک شرط که صبح‌ها به‌جای تو خودم رختخواب‌های خیس رو ببرم پشت بوم که آفتاب و هوا بخورن و غروبا هم میارمشون پایین، خوبه؟ ها ننه؟»

به نشانه رضایت، سرش را که تکان داد و پایین انداخت فرصتی پیدا کردم که رد چشم‌هایم را از چشم‌هایش بدزدم.



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید