ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشحلواحلوازن جوان از درِ ورودی وارد قبرستان شد. شناختمش؛ از سفیدی گچ دستش که از زیر چادرش پیدا بود و مرد جوانِ همراهش که دست دختربچهای را در دست…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشدوره گردبا دیدن موتورسوار که زودتر از هرروز به میدان و وانتم نزدیک میشد به «حسن» گفتم:_ یارو پیداش شد. سفارشهای امروز آمادهست؟نزدیکمان ایستاد. ک…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشبستنینفسم از ترس بند آمده و زبانم خشک و از دهانم بیرون زده بود. دویدم و خودم را پشت یک درخت بزرگ پنهان کردم. فقط برای چند لحظه. تنهی آن مار سیا…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشسحر بی سحریچند وقتیه که دختره یِه طوریش شده، انگار بالغ شده، کمی هم سینه در آورده، آروم تر شده، دیگه حتی لاک هم زیاد نمیزنه..._نه خواهر اشتباه میکنی…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشبیزینساز زیر لحاف، سرم را بیرون بردم و با شوق بچگانهای خواندم:_جا گرم میکنم... آی جا گرم میکنم.دوباره لحاف را سرم کشیدم و آن زیر شروع به غلت ز…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشمنهای زمانبا صدای اولین زنگ ساعت، پلکهایم را گشودم؛ همهی شب نخوابیده بودم. دستم بهطرف ساعت دراز شد و آن را روی سینهام گذاشتم و پتو را تا بالای سر…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشقوطیدم دمهای ظهر پنجشنبه بود. میز صبحانه را جمع نکرده رها کردم. کار بانکی داشتم. باید تا بانک، تعطیل نشده خودم را به آنجا میرساندم.درِ خانه ر…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشکوسهخدا نگذرد از کسی که ما را به این روز نشاند. کنار دریای خزر توی مزرعهی شالیزار، من و او همجوار سنگریزههای شنیِ دیگر، روزها زیر نور شعاع خ…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشزوار طوساگر هزار سال دیگر زنده و هزار بار دیگر به زیارت بروم، بعید میدانم که خاطرهی آن سفر که زوارش بودم را از یاد ببرم. چه با آخرین سیستمِ وسیله…
ناهید یوسف زاده·۳ سال پیشگلدان ارکیدهگلدان ارکیدهزن در آیفون تصویری آسمان خراش نعره زد:_ رامبد گلدون رو بردی با خودت؟ بندازش بیرون. من چکار کنم از دست تو و اون قوم عوضی ات!هم¬ز…