میدونی چی بیشتر از همه آزارم میده اینکه بیشتر از اینکه دیگران بهم ضربه بزنن از خودم ضربه خوردم همیشه خودم مانع پیشرفتم بودم همیشه جلوی خودم گرفتم با توهین کردن سرزنش کردن بی ارزش شمردن خودم خودم انگیزه ی خودمو کشتم انگار زندگیم مثه میدون جنگه ولی دشمنش خودمم پس فکر کنم باید صداش کنم جنگ درون .
خیلی دارم تلاش میکنم به جلو حرکت کنم ولی یه چیزی همیشه جلومو میگیره نمیذاره ادامه بدم بی انگیزه میکنه مثه یه بیماری به جونم افتاده همش مدام در گوشم نجوای نا امیدی رو زمزمه میکنه
همیشه وقتی آدمای موفق و با اعتماد به نفس میبینم با خودم میگم مگه من چه فرقی با اونا دارم چرا منم نمیتونم انگیزه ی اونارو داشته باشن چرا این شکلی ام و همین باعث میشه دوباره از خودم دلسرد بشم کاش صداهای سرم جای اینکه آشفتم کنن یکم بهم حس آرامش میدادن و میگفتن که نه تو ضعیف نیستی بی عرضه نیستی تو میتونی انجامش بدی چرا نتونی ؟!
امیدوارم یه روز هممون دست از جنگیدن با خودمون برداریم و با خودمون صلح کنیم چون تو این حداقل نباید خودمونو از دست بدیم مگه نه؟!......
این داستان هنوز ادامه داره به امید روزی که خودمونو دوست داشته باشیم بدون ترس از قضاوت شدن ............