حمید چاوشی
حمید چاوشی
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

حمید چاوشی

کربلایی حمید چاوشی
کربلایی حمید چاوشی

شعر اربعین

اربعین آمد و چشم ها باز گریان می شود
کربلا ماتم سرای اهل ایمان می شود

غصه های آل طه در مسیر کوفه و شام
یاد شام تارشان در کنج ویران می شود

باز تازه غصه های کربلا در نزد زینب
سید سجاد زین غم اشک ریزان می شود

مجلس شام یزید و لعل لب های حسین
زیر چوب خیزران باز خونریزان می شود

گوشه ویرانه گویا غنچه ای روییده است
آه و صد افسوس که آن هم برگ ریزان می شود

باز گویا یک سری بی تن به نزددخترش
یا که خورشیدی به نزد ماه میهمان می شود

باز گویا دختری از شوق دیدار پدر
گریه و زاری نموده تا که بی جان می شود

باز گویا جابر آید با عطیه کربلا
حال او زین ماتم عظمی پریشان می شود

باز گویا زینب غم دیده از شام بلا
می رسد بر کربلا و زار و نالان می شود

کاروان آل یاسین مجلسی برپا نموده
دشت خون با اشک زینب سیر باران می شود

غم فزون گشته زحد غمخوار زینب رفته است
تا ابد دنیای او همچون غمستان می شود

ناله های زینب و خون دل سجاد دین
تازه است هر روز تا مهدی نمایان می شود

راجی اندر این عزا با شیعیان هم ناله است
دارد امیدی که روز حشر شادان می شود

راجی




شامغمکربلاشعر اربعینکربلایی حمید چاوشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید