
مقدمه
این متن نقدی است بر سوگیریها و مغلطههای تفکر برخی روشنفکران ایرانی، به ویژه نگاه صادق زیباکلام به تاریخ و سیاست داخلی و خارجی. من همچنان هاج و واج هستم که ایشون با چه متری از دانش منطق، به درجه استادی در دانشگاه تهران رسیدهاند. در این متن سعی کردم با چند گزاره کوتاه نسخه ایشون را بپیچم برای داروخانه! علاوه بر این، از هر واکنشی از سمت این فرد و هم پیالگانش استقبال میکنم.
سوگیری بنیادین تفکر زیباکلام
او برای انسانی که در خارج از خاک ایران به دنیا آمده باشد، هیچ ویژگی منفیای در نظر نمیگیرد و در نظم فکری او فقط ایرانیها بد هستند. اساسا انسان را نمیشناسد. همه ایرادهای مرتبط در تاریخ کاملا متوجه تحریک توسط ایرانیها و تفکر ایرانیها در داخل مرزهای ایران است. استاد علوم سیاسی به مفاهیمی نظیر موقعیت سیاسی و تحمیلات ناگزیرِ ناشی از تحولات تاریخی و لزوم پیدا کردن نقش و توان نقش آفرینی بین المللی کشوری در مقیاس تاریخ و جغرافیای ایران واقف نیست و بهشون اعتقادی ندارد.
از طرفی دیگر هم معتقد است که کاملا خارجیها اهدافشان صلحآمیز و مبتنی بر احترام و حقوق ملتهاست. این موضع خیلی جای بحث ندارد؛ چون تماما مغالطهآلود است، همراه با سوگیریهای وحشتناکی که معلوم نیست از کجا میآیند، شاید از کودکی. به طور کلی، این میل سخیف به بر عهده گرفتن وکالت شبه کشوری شنیع چون اسرائیل بسیار عجیب و حتی مشکوک است. هرچند که حتی شک کردن هم در مقابل همچین مدلاسیون تفکر ضعیفی، هدر دادن منابع ذهنی انسان است.
در ادامه و همچنان بر مبنای حرفی که بارها آن را تکرار کردم، اگر بخواهیم بر مبنای منطق لُخت در چنین مسائلی پیشروی شناختی داشته باشیم، ناگزیر، تنها دو مدل شواهد داریم :
الف) شواهد مستقیم
این مدل شواهد، صرفا خواندن یا شنیدن سوگیریهای در حال انتشار رسانهها نیست، بلکه اطلاع دقیق داشتن از سیاستهای اسرائیل و آمریکا است.
گمان میکنم زیباکلام توی نشستهای قاعدتا مخفیای که درباره سیاستهای کلی امپریالیسم برگزار میشود، جاسوس دارد و آن جاسوسها هم از گوگولی شدن نظامهای قدرت جهانی خبر دادند که خود این امر هم، کمدیای بیش نیست.
ب) شواهد تاریخی
تنها شواهد قطعی برای شناخت، قضاوت و استدلال در این زمینه، شواهد تاریخی هستند.
بررسی عملکرد تاریخی و خط سیاسی کشورهایی مثل آمریکا، اسرائیل، ایران و به طور کل اروپا، نشان میدهد که عملکرد تاریخی این کشورها حرفهایی متضاد با زیباکلامان را تایید میکند. نیاز به تاکید من بر جنگ آفرینیها، مصرف گرایی و خواباندن قوای شناختی مردم جهان و سواستفاده های خونخوارانه و استعماری کشورهای قدرتمند در همه جای جهان نیست.
استفاده از مثالهای شبیه لیبی برای تایید لجنزار سیاست خارجی آمریکا و ترکیه برای روایت پیشرفتهایی در جهان نوین زیر سلطه آمریکا، ضعیفترین نوع استدلال است (استدلال قیاسی). از تک مثال ها عبور میکنم.
صرفا میانگین گیری از عملکرد و ذات مشخصا پلید امپریالیسم، پایه منطقی و محکمی برای میزان بدبینی یا خوشبینی ما در قضاوت خواهد بود.
نتیجه
با این توضیحات، توسعه صنعت نظامی در جهان کنونی، گاهی از نان شب هم واجبتر به نظر میرسد و دانشگاه جای اساتید بی سواد شناختی-استدلالی نیست.