ویرگول
ورودثبت نام
Tina
Tinaشاید نوشتن راه فراری باشد برای مواقع دلگیری....
Tina
Tina
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

اینگونه بودی

نوری بودی که بر من تابید ، از من عبور کرد و جایی در دور دست ها به سایه ها پیوست.

شعری بودی که بسیار بر زبان اوردمش ، اما فراموش کردم آن را بنویسم .

اشکی بودی که سرازیر شدی گونه هایم را نوازش کردی و به آرامی ناپدید شدی.

چایی بودی که آنقدر برای نوشیدنش بیهوده صبر کردم که آخر سر ، سرد شد و دور ریختمش.

گیاهی بودی که آن را میهمان آفتاب کردمش اما فراموش کردم آب دهمش و پس از هفته ها پژمرده گشت.

کتابی بودی که از روی جلدش قضاوت کردم بی آنکه صفحه هایش را لمس کنم و کلماتش را ببویم .

لباس سفیدی بودی که در همان اولین بار پوشیدنش لک شد و و کنار گذاشتمش.

کفشی بودی که پایم را زخم میکرد.

باران روز پیکنیک بودی همانقدر بد زمان و بد مکان .

ماه بودی زیبا و دور و همانقدر دست نیافتنی.

شب بودی ، تاریک و ساکت ، پر از رمز و راز و اشک آور .

روز بودی ، سرشار از خستگی کار و آفتابی که چشمم را می آزرد.

اهنگ های طاهر قریشی بودی ، گوشنواز ولی سوزناک و درد آور.

سفر لغو شده بودی .

ساعت بی باتری و صرفا تزئینی.

تو دردی بودی بی درمان ، دردی که نه بتوانم به کسی بگویم ، نه بتوانم به دوش بکشم و نه بتوانم زمین بگذارم .

به آرامی میبوسمت و رهایت میکنم شعر نا نوشته من.

۷
۲
Tina
Tina
شاید نوشتن راه فراری باشد برای مواقع دلگیری....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید