Tina
Tina
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

من کیم؟!

واقعا من کیم؟!

گاهی میشم نماد حماقت گاهی امید گاهی شادی و گاهی غم

جدی چطور میتونم بعضی وقتا انقد حماقت کنم و کاری کنم که بعدا دو دستی بزنم به سرم البته اون لحظه خودم میدونم بعدش چی میشه یعنی از قبل حدسشو میزنم اما یه چیزی تو مغزم میگه عب نداره انجام بده هر چه بادا باد و اینگونه دهن خود را اسفالت میکنم مثلا الان یکاری کردم که خدا منو سوسک کنه سرش بگزریم مهم نیست سعی میکنم بهش فک نکنم و یه درس عبرت بشه برام یا اینکه جنبه های مثبت اونکارو ببینم مثلا اینکه دیگه ذهنم درگیر اون موضوع قبلی نمیشه

درباره شادی اینکه ادم شادیم یا نه هیچ نظری ندارم نمیدونم این جوری که زندگی میکنم درسته یا نه دوستایی که دارم کارهایی که میکنم یا نمیکنم جاهایی که میرم ادمایی که بهشون اهمیت میدم یا بهشون فک میکنم نمیدونم درستن یا غلط ولی در مقایسه با بعضیا درست و با بعضیا غلط بنظر میرسه سردرگمم واقعا نمیدونم چی به چیه واسه همین گاهی فقط فک نکردن رو ترجیح میدم اینکه مغزمو سایلنت کنم و فقط بخوابم الانم کاش بتونم بدون فک کردن بخوابم

درمورد غم من همیشه احساس غم نمیکنم وقتی هم‌میکنم سر چیزای چرته چیزایی که میدونم ساخته ذهن منه و واقعیت نداره من یه مشکل شخصیتی بزرگ دارم که بهید حلش کنم و احساس میکنم هر غمی هم که به سراغم بیاد بخاطر این باشه

اما امید هیچوقت انیدمو از دست نمیدم اینو خوب میدونم گاهی ساعت ها گریه حیکمیکنم نم ولی باز پا میشم به امید و پشتکار خودم ایمان دارم یجورایی


شاید نوشتن راه فراری باشد برای مواقع دلگیری....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید