انسان موجود ضعیفی است. همیشه محتاج نیازهای روحی و فیزیولوژیک خودش است. از این نظر با همه موجودات دیگر برابر است، چرا که همه موجودات اسیر نیازهای شان هستند. مثل گله شیرها که گوره خری را می درند یا برای جفت گیری یا رهبر گله بودن باهم مبارزه خونین میکنند، شاید حتی تا سرحد مرگ.
ولی چیزی که انسان را از سایر موجودات روی زمین وحشی تر و درنده تر کرده، این است که هم نوعان خود را به بند میکشد، به بردگی میکشد و از آنها سوء استفاده میکند.
طبقات ثروتمند، طبقات فقیر را به بردگی میکشند و از همه مزایای آنها استفاده میکنند. افراد باهوش را به استخدام خود در میاورند. دختران زیبا را مال خود میکنند. منابع با ارزش را مالک می شوند.
فرار مغزها و قاچاق انسان دو نمونه بارز از به بند کشیدن انسانها به صورت فکری و فیزیکی است که طبقات ثروتمند جهان، خواسته یا ناخواسته، نسبت به طبقات پایین تر انجام میدهند. این نظام دنیا است. نظام طبقاتی.
نظامی که فرصت ها به شدت نا برابر هستند. حرف در این زمینه زیاد است و قلم من از بیان این مطالب ناتوان است ولی برای اینکه بهتر بتوانم یکی از ابعاد موضوع مورد نظرم را به شما بگویم، شما را دعوت میکنم تا بخش هفتم از کتاب " هنر خوب زیستن" نوشته رولف دوبلی، با عنوان "لاتاری تخمدانی: چرا موفقیت هایتان را خودتان کسب نکرده اید" را بخوانید.
این نوشته را هرچند خیلی بی ارزش است، ولی به امید آگاهی دادن به خودم و دیگران در مورد نظام بی رحم روزگار به همه فرزندان مظلوم و محروم کشورم ایران تقدیم میکنم. همان ها که در فقر متولد می شوند و در فقر بزرگ می شوند و در فقری که فرصتی برای مبارزه با آن پیدا نمیکنند می میرند.