همینطور که دارم به آبتین شیر میدهم و بی خیال و آرام نشستهام تا دستهایش را ببرد بین موهایم و محکم بکشد یا لبهایم را باز کند و ناخنهایش را در لثههایم فرو کند به این فکر میکنم که اصلا اشکالی ندارد اگر از پنج صبح تا حالا که پنج عصر است هیچ نخوابیده و من هیچ زمانی برای خودم نداشتهام. به این فکر میکنم که نه نباید محکم بزنم توی صورت خودم تا دق دلیام خالی شود. روی بچه تاثیر بدی دارد، به این فکر میکنم که نه تلویزیون را هم روشن نمیکنم چون روی مغزش تاثیر بدی میگذارد فقط ادامه میدهم. مهم نیست که نتوانستهام کتابی را که مدتهاست شروع کردهام تمام کنم. مهم نیست که چیزی ننوشتهام، مهم نیست که این روزها خودم نبودهام و فقط یک مادر بودهام به تمام شدن این روزها هم فکر نمیکنم چون اگر بنا کردم به شمردن روز و شب به هم میریزم.
همه اینها را در خودم میریزم به کسی هم حرفی نمیزنم چون اگر گفتم ناشکری کردهام اگر گفتم شمایل زن رنجوری را به نمایش گذاشتهام که از پس فرزند کوچکش برنمیآید، که هنوز پروسه سنگین مادری را به انجام نرسانیده دنبال خودش میگردد نمی گویم و آنگاه در خفا هر وقت که کتابی میخوانم یا به فکر فرو میروم یا فیلم میبینم شروع میکنم به کندن کوتیکولهای سفت شده دور ناخنهایم کندن پوست خشک دستان اگزماییام چون انگار از دست پوستم هم شاکیام که با هیچ روغن و کرم و پمادی نرم نمیشود یا شاید من طاقت سازش با پوست دستم را هم ندارم. امان نمیدهم که درمان شود. گاهی فکر میکنم چرا اینقدر با زخم درگیر میشوم چرا اجازه التیام به زخم را نمیدهم و باز با این خود عجولم از درون درگیر میشوم.واقعا عجولم یا اینکه این هم عیب جدیدی است که روی خودم گذاشتهام. به بقیه زنها نگاه میکنم، زنهای خوشحال، بچههای خوشحال آدم های جمع شده دور کیک تولد با لباسهای قشنگ و مرتب، خانههای تمیز و باز به فکر فرو میروم. شروع میکنم به تمیز کردن کشوها، کمدها و با این حجم ناتمام کار دوباره تنها میمانم. نکند تنبل باشم، نکند اهمال کار باشم چرا حالا که آبتین خوابیده نشستهام به نوشتن، نوشتن مهمتر است یا شام یا خواب یا خواندن. زنهایی که اینقدر تحلیلگر و عمیق هستند از کجا آمدهاند. آدمهای خوشحال و راضی در روز به چه چیزهایی فکر میکنند نکند من افسردگی گرفتهام. نکند به آن زن تحلیلگر و نویسا و خوانندهی عمیق که فکر میکردم تبدیل نشدهام و فقط زنی هستم با خانهای که هر چه مرتب میکنم در هم فرو میریزد. نکند من اصلا نباید به آن زن آرمانی میاندیشیدم. آخ امروز چندم است فکر میکنم دارم پریود میشوم.