
معلم ها اغلب دربارهاش سکوت میکنند، اگر دهانشان را پیش مدیر یا یکی از همکاران باز کنند که چقدر امروز از دست بچهها جان به سر شدهاند متهم میشوند به معلم قابلی نبودن، به اینکه قلق بچهها دستشان نیست و مانده تا به یک معلم درست و حسابی تبدیل شوند. آنوقت وقتی سر کلاس درس میدهند میبینند که کسی دارد از پنجره به کلاسشان سرک میکشد ببیند که توانسته یک مشت نوجوان افسار گسیخته را در یک کلاس سرد بدون برق با کمترین امکانات رفاهی و با مزخرفترین سرفصلهای درسی سرگرم کند و به آنها درس زندگی بدهد! یا عرضهاش را ندارد. پس از آن هم اگر دانشآموزی به خاطر بیش از اندازه متوقع بودن، کسل بودن و بیانگیزه بودن خودش از معلم شکایت به مدیر برد. مدیر نچ نچ کنان از وضعیت اسفناک کادرش از دانشآموز مربوطه عذر خواسته و سر فرصت اعصاب معلم را با سوهان خواهد سابید که خانم فلانی ببینید بچهها چی دوست دارند همان کار را انجام بدهید. با این نسل ارتباط برقرار کنید. در آن لحظه تنها چیزی که به نظرم میرسد این است که معلم لابد باید برود سر کلاس و بگوید ای از دانشبیزاران عزیز، مایه مباهات کشور در دو عالم لطفا کتاب و دفترتان را از پنجره به بیرون پرتاب کنید و بنشینید با هم دربارهی ترند ترین میکاپ روز که بلدید یا ترندترین استایل فلان بازیگر سینما و این قبیل لاطائلات گفتگو کنیم وگرنه معلم جذابیت دیگری نخواهد داشت که رو کند. فکر میکنم بین اراجیف کتاب درسی که یک دنیا با حال و روز دانشآموزان امروزه فاصله دارند و اینهمه بردههای رسانه در یک کلاس گیر افتادهام نه می توانم نماینده کتاب درسی باشم و نه نمایندهی قشر جدید از دانشبیزاران امروز.به چهرههای ساده و معصوم تک و توکی از آنها که هنوز اندک احترامی در نگاهشان باقی است و اندک محبتی به کسی که دارد همهی زورش را میزند تا آن مفاهیم عجیب و دور از ذهن کتاب درسی را برایشان دلخواهتر بکند نگاهی میاندازم و سعی میکنم خودم را در آن نگاهها غرق کنم که بتوانم ادامهی زنگ را هم دوام بیاورم. نوجوان امروزه پدیدهی عجیبی است نه شوقی برای دانش دارد نه حس خوبی به مدرسه این وسط معلمان که نه از آنها در تالیف کتب درسی نظری خواسته میشود و نه دستشان به جایی بند است که سر آن بالاسریها فریادی بزند که ایهاالناس به خدا ادبیات اینهمه دستورزبان و متون سخت کلاسیک فارسی نیست که دانشآموز را با آن بمباران میکنید. از همه مظلومتر واقع شده و عالمی هم او را مقصر میدانند که به اندازهی کافی کاریزما ندارد و نمیتواند همه را به خودش علاقهمند کند هم در کلاس از در میخورد، هم در اداره و دفتر و جامعه از دیوار.