یه آدم عادی
یه آدم عادی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

جدیت

وقتم زیادی تلف میشه.

از دو جهت

خودم‌و دیگران

هم از خودم عصبی میشم هم از دیگران

چون جدی نیستم.

چون مدتهای زیادی اتلاف وقت کردم با خودم‌و دیگران

حالا عادت شده

حالا خودم‌به کنار

دیگران سخته. با خودم شاید کنار بیام

اما نمیتونم بپذیرم که یه علاف یه ساده یه کارگر صفت ساعتها وقت من رو در طول روز بابت مسائل بی اهمیت بگیره و نذاره به درستی به وظایفم‌برسم.

چون ابتدای آشنایی و اواسط اون خودم رو اشتباهی به اونا شناسوندم. و الآن خیلی سخته کس دیگری باشم.

مورد تمسخر قرار میگیرم. جدی گرفته نمیشم. و خیلی رنج میکشم.

اشتباه کردم. پیش دیگران مهربانی کردم. لودگی‌کردم. هر چه گفتند گفتم چشم. حد و مرزهای مشخصی برای خودم قائل نبودم. زیادی صمیمی شدم. زیادی نزدیک‌شدم. ناراحتم. دوران راحتی نیست. رنج از زمین و آسمان به اشکال مختلف وارد می شود. درسا زمانی که می خواهی تصمیمات بزرگ بگیری و تغییرات بزرگ کنی همه ی جهان بر علیه تو می شود. اینا کفاره ی سالهای زیادی است که به بطالت و عیاشی گذشته است.

به قول مدیرم عارف دیوث ک یه حرف راست میزنه و میگه اگه خودت رو جدی نشون ندی هیچ کس جدی نمی گیرتت.

ساعت ۷:۲۰ صبح است و ۸ صبح کلاس زبان دارم و از ۴ صبح تلفنم آلارم میخورد که برم بدوئم اما نرفتم.

چون دیشب دیر خوابیدم. چون لاس زدم و البته کار هم داشتم. چون برای وقتم ارزش قائل نیستم. و مهمترین ها رو فدای کم اهمیت ترینها میکنم.

نباید برای هر دختری مهربونی‌و دلسوزی نشون داد. مرد باید جدی باشه و سرد در بسیاری از موارد ۸تی برای عشق و دوستش. چون زن نمیتونه مدیریت کنه. زن نمیتونه کنترل کنه. زن هر چی توجه بگیره باز هم توجه میخواد و هیچ چیز اون‌رو از این کار منع نمیکنه. این مرده که باید شهوتش رو دیتش بگیره و اجازه نده این شهوت باعث بشه به امید ارضا ساعت ها وقتش رو واسه لاس زدن تلف کنه. مرد باید جدی باشه باید هدف داشته باشه.

زن مناسب در زمان‌و مکان مناسب پیداش میشه و عشق بوجود میاد.

حتی اونموقع هم باید مدیریت کنه. پارتنر، همسر و ... فقط بخشی از زندگی هستند و اگر به سایر بخش ها درست رسیدگی نشه همون پارتنر هم از دست میره.

زندگی همینه آدمیزاد همه اش دلش میخواد بچسبه به یک چیز، به یک شخص، به یک‌مفهوم و اونو مبنای همه ی کنش ها در همه ی لحظاتش کنه. اما اینطوری نیست.

آدمی باید حواسش به همه ی ابعاد زندگی باشه و مرتب روش جدیدی رو برای مواجه شدن با این دنیا ابداع کنه. چون هر لحظه جدیده و اون‌آدم امروز با ادم‌دیروز فرق میکنه. چون دیروز هنوز دیروز رو تجربه نکرده بوده ولی امروز، دیروز به سرگذشتش اضافه شده.

بماند به یادگار از چله ی تابستان ۱۴۰۲


جدیتزنعشقلاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید