ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۷ دقیقه·۲ ماه پیش

شعر زمستان و زمستان شعر:تأملی در شعر زمستان است اخوان ثالث

اخوان ثالث
اخوان ثالث
زمستان است
زمستان است

درآمد: تناقضی که شعر شد

مهدی اخوان ثالث شاعری است که در تنش بنیادین میان شعر و سیاست زندگی کرد و این تنش، هویت شعری او را ساخت. او از یک سو با زبان و وزن حماسی سخن می‌گوید، اما از سوی دیگر مضمون و تجربه‌ی او تراژدی جمعی و زمستان تاریخی است. به همین دلیل، شعر او را می‌توان «حماسه بی‌حماسه» نامید، تعبیری که نشان‌دهنده‌ی دوگانگی بنیادین آثار اوست: او قالب و لحن حماسه را حفظ می‌کند، اما موفقیت و شور حماسی را از دست داده و جای آن را یأس، رنج و آگاهی جمعی پر کرده است.

زندگی‌نامه: از التزام تا انزوا

مهدی اخوان ثالث، با نام اصلی مهدی اخوان، در سال ۱۳۰۷ در مشهد متولد شد. او در جوانی به سیاست وارد و در فعالیت‌های سیاسی گروه های چپگرا شرکت داشت. این دوران، دورانی بود که اخوان به سیاست به مثابه امکان تغییر و انقلاب باور داشت و در پی تحقق آرمان‌های اجتماعی بود. اما کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب‌های بعد از آن، نقطه عطفی در زندگی او شد. او دستگیر شد، شکنجه دید و زندانی شد .این تجربه‌ی زندان و شکست سیاسی، اخوان را دگرگون کرد. او که با امید و شور انقلابی وارد عرصه‌ی سیاست شده بود، با یأس و شکست از آن خارج شد. پس از آزادی، او دیگر هرگز به سیاست فعال بازنگشت و به تدریس، و سرودن شعر روی آورد. او سال‌ها در دانشگاه‌ها تدریس کرد و در نهایت در سال ۱۳۶۹ در تهران درگذشت و میراث او، مجموعه‌ای از شعرهایی است که زخم یک نسل را به زبان آورده‌اند.

دوران زندگی او را می‌توان به سه مرحله تقسیم کرد: دوران التزام و امید سیاسی، دوران زندان و شکست، و سرانجام دوران بازگشت به شعر و تأمل تراژیک. در این مسیر، او از شاعری که می‌خواست با شعر جهان را تغییر دهد، به شاعری تبدیل شد که با شعر، شکست جهان را روایت می‌کرد.

تناقض بنیادین: شاعر اهل سیاست یا اهل سیاست شاعر

از منظر ارسطویی، میان شاعر بودن و سیاستمدار بودن تناقضی بنیادین وجود دارد که ریشه در تفکیک ارسطو میان پوئیسیس و پراکسیس دارد. شعر، که ارسطو آن را پوئیسیس می‌نامد، غایتش خود اثر هنری است؛ ساختن جهانی مستقل از واقعیت که آنچه ممکن است را نشان می‌دهد نه آنچه واقع شده. شعر از نظر ارسطو فلسفی‌تر از تاریخ است، زیرا با کلیات و امکانات سروکار دارد. در مقابل، سیاست که ارسطو آن را پراکسیس می‌نامد، غایتش کنش و تغییر در جهان واقع است؛ دستیابی به نتیجه‌ای بیرون از خود عمل.

این تناقض در سه سطح قابل بررسی است.

نخست، تناقض معرفت‌شناختی:

شاعر با شهود کلی و احتمال سروکار دارد؛ سیاستمدار با واقعیت جزئی و ضرورت.

دوم، تناقض در فضیلت:

فضیلت شاعر صداقت با اثر است؛ فضیلت سیاستمدار فرونسیس یعنی تدبیر عملی است که گاه نیازمند سازش و پنهان‌کاری است.

سوم، تناقض در زمان:

شعر خواهان خلود است؛ سیاست گرفتار لحظه و موقت. نتیجه این است که وقتی شاعر وارد سیاست می‌شود، یا شاعرانگی را قربانی می‌کند یا اثربخشی سیاسی را. وقتی سیاستمدار شعر می‌گوید، یا ابزاری است و به پروپاگاندا تبدیل می‌شود، یا بی‌اثر سیاسی باقی می‌ماند.

اخوان: شاعری که نتوانست سیاستمدار شود

اخوان دقیقاً در تنش همین تناقض زندگی کرد. از نظر سیره‌ی زندگی، او در گروهای سیاسی چپگرا فعالیت داشت ، دستگیر شد، شکنجه دید و زندانی شد، اما هرگز سیاستمدار واقعی نشد. او روشنفکری بود که به سیاست کشیده شد، نه سیاستمداری که شعر می‌گفت. پس از شکست، او از سیاست کناره گرفت و به شعر بازگشت، و این بازگشت، بازگشتی پیروزمندانه نبود، بلکه عقب‌نشینی به قلمرو تنها چیزی بود که برایش باقی مانده بود.

از نظر شعری، او هیچ‌گاه شاعر پروپاگاندا نبود. حتی در التزام‌گرایی‌اش، شعرش تراژدی ماند نه بیانیه. شعرهایش سیاسی هستند اما نه سیاست‌زده. او از پراکسیس، یعنی کنش سیاسی، شکست خورد و به تئوریا، یعنی تأمل و شهود شاعرانه، پناه برد. زمستان او روایت همین شکست است: شکست سیاست، بازگشت به شعر، اما بازگشتی که آگاهی دردناک از شکست را با خود می‌آورد.

پارادوکس اخوان این است که او شاعری است که تجربه‌ی سیاسی‌اش او را شاعر بزرگ‌تری کرد، نه سیاستمدار. شکست در پراکسیس، او را به سوی پوئیسیس خالص‌تر برد. به تعبیر ارسطویی، اخوان کسی است که فهمید آنچه ممکن بود با آنچه واقع شد فاصله‌ی غیرقابل جبرانی دارد، و این فهم، خود شعر او شد. او شاعر شکست سیاسی است، نه سیاستمدار شاعر.

حماسه بی‌حماسه: ساختار و محتوا

شعر اخوان دارای دوگانگی بنیادینی است که آن را در ادبیات معاصر فارسی منحصربه‌فرد کرده است. از نظر ساختاری و زبانی، او از وزن‌های بلند و کهن فارسی، واژگان قوی و استوار، و لحنی خطابی و رسا استفاده می‌کند که یادآور شاهنامه و حماسه‌های کهن است. اما این ظرف حماسی، محتوایی ضدحماسی دارد. از نظر محتوایی، جای قهرمان پیروز، انسان شکست‌خورده است. جای پیروزی بر دشمن، یأس از تاریخ و سرنوشت جمعی است. زمستان و خاکستر و غروب جایگزین بهار و شعله و طلوع شده‌اند. این چیزی است که می‌توان آن را آگاهی جمعی نامید. او شاهد و راوی زمانه‌ای است که حماسه در آن معنا ندارد، اما زبان حماسه تنها زبانی است که می‌تواند عمق این فاجعه را بیان کند. او با زبان حماسه، غیاب حماسه را روایت می‌کند. او با قالب گفت‌وگوی حماسی، قطع گفت‌وگو را نشان می‌دهد. این پارادوکس چیزی است که شعر اخوان را از شعر التزامی معمول متمایز می‌کند و آن را به سطح تراژدی اصیل می‌رساند.

زمستان: نماد تراژدی جمعی

شعر زمستان یکی از شاهکارهای بی‌چون‌وچرای شعر معاصر فارسی است و دقیقاً همان حماسه بی‌حماسه‌ای است که در آغاز از آن سخن رفت. این شعر با ساختاری حماسی آغاز می‌شود. وزن آن مفاعیلن مفاعیلن فعولن است، بحر هزج مسدس محذوف، وزنی بلند و کوبنده که یادآور اشعار حماسی است. واژگان آن استوار و کهن است: جوانمرد، میهمان، حریف، میزبان. لحن آن خطابی و حماسی است: صدا زدن مسیحا، ندا کردن حریف، تقاضای باز کردن در. اما محتوای شعر کاملاً ضدحماسی است. سلام بی‌پاسخ می‌ماند. سرها در گریبان است. درها بسته است. میهمان پذیرفته نمی‌شود. این تنها درد شخصی نیست؛ جامعه‌ای یخ زده است. کسی سر بر نیارد کرد، دستها پنهان است، نفس‌ها ابر شده، دل‌ها خسته است. این تراژدی جمعی است، نه فردی. شعر پر از پارادوکس‌های بنیادین است. گوینده میهمان هر شب است اما در باز نمی‌شود. او می‌خواهد وام بگذارد نه بگیرد، اما حتی بخشش هم پذیرفته نمی‌شود. سرخی صبح، صبح نیست؛ یادگار سیلی سرد زمستان است. شب با روز یکسان است. و سرانجام، نتیجه‌گیری مرگبار: زمستان است. این نه توصیف فصل، بلکه حکم تاریخی است.

این شعر دقیقاً همان چیزی است که از منظر ارسطویی گفته شد: اخوان با زبان حماسه، غیاب حماسه را روایت می‌کند. او با قالب گفت‌وگوی حماسی میهمان و میزبان، یار و یار، قطع گفت‌وگو را نشان می‌دهد. این شعر، مرثیه‌ی تمام امکان‌های از دست رفته‌ی یک نسل است. زمستان اخوان نه فصلی از طبیعت، بلکه فصلی از تاریخ است که در آن تمام امیدها یخ زده‌اند.

نتیجه‌گیری: شعر به مثابه شهادت تاریخی

اخوان ثالث در نهایت نه سیاستمدار موفقی شد و نه از سیاست بکلی بریده توانست شد . او شاعری شد که تراژدی این تناقض را زیست و در شعرش به زبان آورد. او نشان داد که شکست در عرصه‌ی پراکسیس می‌تواند به پیروزی در عرصه‌ی پوئیسیس تبدیل شود، اما این پیروزی، پیروزی تلخی است. او توانست با زبان حماسه، ضدحماسه‌ی زمانه‌ی خود را بیان کند و در این کار، شعری آفرید که همزمان سیاسی است و فراتر از سیاست، شخصی است و بیانگر رنج جمعی، محلی است و جهانی.

شعر اخوان شهادت تاریخی است بر زمانه‌ای که در آن حماسه ممکن نبود، اما زبان حماسه تنها زبانی بود که می‌توانست عمق این غیبت را بیان کند. او شاعر زمستان است، شاعر سلام‌های بی‌پاسخ، شاعر درهای بسته، و در همین است که عظمت او نهفته است. اخوان ثالث نشان داد که گاهی بزرگ‌ترین حماسه، روایت نبود حماسه است، و بزرگ‌ترین شهادت، شهادت بر سکوت است.

او میراثی گذاشت که فراتر از زمان خودش است: شعری که می‌تواند زبان هر زمستان تاریخی باشد، هر دوره‌ای که در آن امید یخ می‌زند و درها بسته می‌شوند. در این معنا، اخوان نه تنها شاعر نسل خود، بلکه شاعر همه‌ی نسل‌هایی است که تجربه‌ی شکست جمعی را زیسته‌اند و می‌زیند. زمستان او، زمستان همیشگی است که هربار که تاریخ یخ می‌زند، دوباره معنا می‌یابد.

شعراخوان ثالثزمستانسیاستارسطو
۱۰
۲
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید