۱. غرب: خلوت، ایران: جمعیتمحور
در کشورهای غربی (اروپا و آمریکا)، مراسم مرگ اغلب خلوت و خانوادگی است. مثلاً یک «Funeral Service» ساده در کلیسا یا آرامگاه با حضور نزدیکترینها برگزار میشود. در بعضی جاها حتی وصیت میکنند که هیچ مراسمی نباشد.
در ایران، برعکس، مراسم باید پرجمعیت باشد تا نشان بدهد که متوفی «بیکس» نبوده است. حتی آشنایان دور یا همکاران قدیمی هم باید حاضر شوند.
۲. غرب: یادبود فرد، ایران: نمایش جمعی
در غرب تمرکز روی زندگی شخصی متوفی است. در مراسم، خاطراتش گفته میشود، عکسهای زندگیاش نمایش داده میشود، و دوستان نزدیک سخنرانی میکنند. بهنوعی «celebration of life» است.
در ایران، تمرکز بر بازماندگان و «آبروی خانواده» است. کمتر کسی درباره خاطرات شخصی با متوفی حرف میزند؛ بیشتر نگاهها به این است که «چه کسی آمده» و «چه پذیراییای شده».
۳. غرب: سادهسازی هزینه، ایران: سنگین شدن هزینه
در کشورهای غربی، حتی اگر پذیرایی باشد، معمولاً بسیار ساده است (یک فنجان قهوه یا شیرینی مختصر بعد از مراسم).
در ایران، پذیرایی گاهی مثل جشن عروسی هزینهبر میشود: ناهار مفصل، شام، حلوا، میوه، شیرینی و حتی گاهی موسیقی مذهبی و مداحی.
۴. ریشه روانی ـ فرهنگی
در غرب، فرهنگ فردگرایی باعث شده که فرد و خاطره او اصل باشد؛ مراسم بیشتر برای احترام به فرد است.
در ایران، فرهنگ جمعگرایی و آبرو باعث شده که بازماندگان اصل باشند؛ مراسم بیشتر برای «نمایش» است، نه صرفاً یاد متوفی.
۵. پیامدها
در غرب، بازماندگان از فشار مالی و نمایشی آزاد هستند؛ مرگ یک امر شخصی و خصوصی میماند.
در ایران، مرگ به یک نمایش اجتماعی پرخرج تبدیل شده است. این امر هم فشار مالی میآورد، هم آیینها را از معنای اصلیشان تهی میکند.
جمعبندی مقایسه:
در غرب: مراسم مرگ = آرام، ساده، شخصی، فردمحور.
در ایران: مراسم مرگ = پرجمعیت، پرخرج، آبرو محور، جمعمحور.
#اهکارهای بدون رفت از وضع موجود#
۱. بازتعریف «آبرو»
امروز در ایران «آبرو» مساوی شده با شلوغی و خرج زیاد.
باید این معنا جابهجا شود: آبرو = سادهزیستی، کرامت، و احترام واقعی به متوفی.
این تغییر میتواند با رسانهها، روحانیون پیشرو و حتی نخبگان فرهنگی جا بیفتد.
۲. آموزش از طریق دین
از آنجا که بسیاری این مراسم را رنگ مذهبی میزنند، باید از متون دینی کمک گرفت:
قرآن و حدیث پر از تأکید بر سادهزیستی در مرگ است.
پیامبر میگفتند: «مرگ را ساده بگیرید، تکلف نکنید».
اگر این پیامها پررنگ شود، مردم کمتر احساس بیآبرویی میکنند وقتی مراسم کوچک بگیرند.
۳. الگو دادن از سوی نخبگان
اگر شخصیتهای مهم (استادان دانشگاه، روشنفکران، نویسندگان، حتی سیاستمداران) مراسمهای ساده بگیرند و این سادهبودن رسانهای شود، آرام آرام در ذهن مردم تغییر میآید.
در واقع جامعه ما نیاز به «نمونههای افتخارآمیز سادهزیستی» دارد.
۴. نقش قانون و سیاست عمومی
میشود آییننامههایی گذاشت برای کاهش اسراف در مراسم ختم:
محدودیت پذیرایی پرخرج.
تشویق مساجد و آرامستانها به برگزاری مراسمهای مختصر.
مثلاً مثل غرب، سالنهای یادبود ساده و بیتکلف ساخته شود.
5. تقویت وجه شخصی و خاطرهای
به جای اینکه مراسم ختم یک «نمایش اجتماعی» باشد، میتوان آن را تبدیل به یک یادبود شخصی کرد:
بازخوانی خاطرات متوفی.
نمایش عکسها یا وصیتهای او.
این کار باعث میشود مراسم از مصرف اجتماعی به معنای فردی برگردد.
۶. نقش روانشناسی جمعی
ایرانیان هنوز مرگ را به مثابه داوری اجتماعی میبینند: «چقدر آدم آمد؟ چه کسی آمد؟».
باید این نگاه تغییر کند به: «متوفی چه نقشی در زندگی ما داشت؟».
این تغییر نیازمند آموزش عمومی و حتی کارهای فرهنگی در مدارس و رسانههاست.
جمعبندی راهکار برونرفت:
بازتعریف آبرو (از شلوغی به کرامت).
آموزش دینی و فرهنگی (سادهزیستی در مرگ).
الگوهای اجتماعی ساده.
قانون برای جلوگیری از اسراف.
تبدیل مراسم به یادبود شخصی، نه نمایش جمعی.در واقع، ایرانیها مرگ را هم به میدان رقابت اجتماعی و فرهنگی کشاندهاند؛ همان چیزی که در ناخودآگاه اسطورهای ما ریشه دارد: باید برای روح میت و بازماندهها «وثاقت» ساخت.