اما بین همه خوش بین های اون دوران، کسانی هم بودن که شاخکاشون به کار افتاده بود و احساس خطر کرده بودن. مثل کی؟ مثل مسئولای فدرال رزرو یا همون بانک مرکزی آمریکا. بذار قبل از اینکه جلوتر بریم، همین جا، یه خرده راجع به سیستم بانک مرکزی امریکا برات توضیح بدم، چون تو داستانمون نقش مهمی دارن و این حرفا بعدا بدردمون می خوره.
ببین قبل از تاسیس فدرال رزرو تو سال ۱۹۱۳، آمریکا تنها قدرت مالی بزرگ دنیا بود که بانک مرکزی نداشت. دلیل اینکه تصمیم گرفتن براش بانک مرکزی تاسیس کنن، panicها یا وحشت های مالی مختلفی بود که تو قرن ۱۹ ام اتفاق افتاد و اقتصاد آمریکا رو گرفتار کرد. تو این مدت، ورشکستگی بانک ها و شرکت ها، مشکلات اقتصادی زیادی رو به وجود آورد. همه این ها و بخصوص بحران سال 1907 باعث شد که دولت متوجه بشه که نیاز داره، یه نهادی رو تاسیس بکنه که جلوی این مشکلات رو بگیره، به خاطر همینم تو سال ۱۹۱۳ قانون فدرال رزرو تصویب شد و فدرال رزرو هم بر مبنای اون تاسیس. توی این قانون، کنگره آمریکا اومده سه تا هدف اصلی رو برای فدرال رزرو تعیین کرده: اول حداکثر کردن اشتغال، دوم تثبیت قیمتها و سوم تعدیل نرخهای بهره بلندمدت. این سه تا وظیفه تو صد سال گذشته بیشتر هم شده و الان چیزای دیگه ای مثل نظارت و تنظیم مقررات بانک ها، حفظ ثبات سیستم مالی و ارائه خدمات به دولت رو هم شامل می شه. اما نکته منحصر به فرد و غیرعادیش اینه که چاپ پول وظیفه فدرال رزرو نیست و این کار رو وزارت خزانه داری که یه نهاد خارج از بانک مرکزیه انجام می ده.
حالا، خود فدرال رزرو از چندتا لایه تشکیل میشه. یه هیئت مدیره ۷ نفره داره که رئیس جمهور معرفیشون می کنه و سنا تایید. غیر از این ۷ نفر، دوازده نفرم هستن که رئیس بانک های فدرال رزرو منطقه این. این بانک های منطقه ای تو شهرهای مختلف کشور هستن و روی بانک های تجاری خصوصی نظارت می کنن. این ۱۹ نفر با هم یه کمیته تشکیل می دن که بهش می گن کمیته بازار باز فدرال یا (FOMC). این کمیته مسئول تعیین سیاست های پولی آمریکاست. وقتیکه قرار باشه واسه سیاستی رای گیری کنن، همه ی ۷ تا عضو هیئت مدیره به علاوه پنج تا از ۱۲ رئیس منطقه ای حق رای دارن. از این ۵ تا رئیس منطقه ای که حق رای دارن، یکیش همیشه رئیس فدرال رزرو نیویورکه ، چهارتای دیگه چرخشی از بین ۱۱ نفر باقیمونده برای دوره های یه ساله انتخاب می شن.
احتمالا تا حالا شنیدی که می گن بانک مرکزی آمریکا یه بانک مرکزی مستقله، چرا اینو می گن؟ چون تصمیمات سیاست پولی که تو این بانک گرفته می شه نیازی به تایید رئیسجمهور یا هیچ ادم دیگه ای تو قوه مجریه یا مقننه نداره و تازه دوره فعالیت اعضای هیئت مدیره که اون ۷ نفر باشن، ۱۴ ساله ، یعنی این افراد تو دوره های مختلفی از ریاست جمهوری و کنگره فعالیت می کنن و وقتی دولت ها تغییر می کنن اونا عوض نمی شن و سرکارشون هستن.
خب حالا که یه کلیتی راجع به فدرال رزرو می دونی، برگردیم به داستان اصلیمون، گفتم که بازار داشت همین جوری رشد می کرد و همه هم خیلی به آینده خوش بین بودن. ولی این وسط روسای خیلی از بانک های منطقه ای و اکثریت هیئت مدیره فدرال رزرو معتقد بودن که سفته بازی ای که تو بازار سهام به وجود اومده، داره منابع رو از کارای تولیدی منحرف می کنه. به خاطر همین تصمیم گرفتن یه اقدامی بکنن. نشستن با هم بحث کردن که چیکار می تونن بکنن. هیئت مدیره معتقد بود که قانون، اجازه استفاده از پولای بانک های مرکزی برای کارای سفته بازانه رو نمی ده، به خاطر همینم تصمیم گرفتن جلوی وام هایی که به مردم داده می شه رو بگیرن. اونا از بانک مرکزی خواستن تا به بانک هایی که به سفتهبازا پول قرض میدن اعتبار ندن و درخواست اعتبارات اونا رو رد کنن. از طرف دیگه اومدن به مردم در مورد خطر سفتهبازی هشدار دادن.
اما برخلاف هیئت مدیره، رئیس بانک منطقه ای نیویورک که همون جور که گفتم رای اش هم خیلی مهمه نظر دیگه ای داشت. اون موافق افزایش نرخ تنزیل بود. نرخ تنزیل چیه؟ نرخ تنزیل نرخ بهرهایه که بانک ها به بانک مرکزی می دن بابت پولایی که ازش وام می گیرن. پس هیئت مدیره می گفت به بانک ها وام ندن، رئیس بانک نیویورک می گفت وام بدن ولی نرخ بهره شو بالاتر ببرن.این بالا بردن نرخ بهره هم به طور مستقیم نرخ استقراض خود بانک ها رو بالا می برد و هم به طور غیرمستقیم نرخ هایی که همه وام گیرنده ها مثل شرکت ها و مردم پرداخت می کردن رو زیاد می کرد. پس هدفش از این کار این بود که هزینه وام بالا بره و فعالیت های سفته بازی کم بشه.
نیویورک تو سال 1929، چندبار درخواست کرد که این استراتژی رو انجام بده ولی هیئت مدیره این استراتژی رو قبول نداشت، به خاطر همینم این درخواست ها رو رد می کرد. ولی وقتی درخواست ها ادامه پیدا کرد، بالاخره تسلیم شد و تو ماه آگست با برنامه نیویورک موافقت کردن و نرخ تنزیل نیویورک زیاد شد. وقتی نرخ تنزیل بالا رفت، دنبالش بقیه نرخ های بهرم تو بازار بالا رفتن، مثل نرخ بهره وام، سپرده همه چی، چون اینا همه با هم حرکت می کنن. ولی این کارشون یه سری نتایج ناخواسته داشت. اولیش این بود که بعد از افزایش نرخ بهره تو آمریکا، بانک های مرکزی سایر کشورهام مجبور شدن تا نرخ بهرهشونو بالا ببرن، علت این اجبارم این بود که کشورها اون زمان از استاندارد بین المللی طلا پیروی می کردن .
ادامه دارد ...
برای شنیدن این داستان، به پادکست پولشناسی یه سری بزن.