چشمانی پر از اتفاق·۶ ماه پیشیک دل نوشته کوتاه(نارنجی پر از لکه های خون)یوسف گم گشته ی شهر روم تو بودی ؟ اون درد نارنج از چاقو تو بودی ؟ میای و زلیخای گم گشته…
چشمانی پر از اتفاق·۶ ماه پیشحرف های ناگفتهچشمانم را میبندم نمیخواهم که تعصباتی که دارم رو بازگو کنم نمیخواهم مرگ عزیزی که برای همه عزیز بود عجیب بود با اینکه مردی ندار بود برای…