《میخواهم آقای عزیز! اگر یادت رفته به یادت بیاورم که من همسرتم و اگر باز هم فراموش کردی باید بگویم دو تا بچه هم داری! شناسنامه خدمتت بیاورم.》
جملهی بالا پاراگراف اول نامهی زنی است که همسرش بعد از ۱۲ سال زندگی مشترک عاشق شده، و همسر و بچههایش را ترک کرده و پیش معشوقهی جوانش رفتهاست.
کتاب مثل یک دادگاه خیالی در ابتدا اظهارات و نامهها و ذهنیات و غمهای زن را میشنود.
زنی که با عشق و آرزوی داشتن یک زندگی روتین و منظم با مردی در سن کم ازدواج کرده است. و همهچیز را با صبر و پسانداز و نظم جلو برده و دو پسر و دختر برایش به دنیا آورده و خانوادهای تشکیل داده است.
سعی کرده همیشه همهچیز روی نظم جلو برود.حالا بعد از ۱۲ سال یک شب شوهرش زبان باز میکند که او از این همه بندی که از سن کم، ازدواج، دور پایش پیچیده و مسئولیتهایی که آنها را به تن او قالب زده، خسته و قصد ساختارشکنی دارد.
زن شوکه و ناباور هرکاری میکند که شوهرش را منصرف کند ولی او میرود.
در ادامه درددلهای مرد و دلایلش از کارهایی که کرده و در نظر دیگران برای یک مرد خانوادهدار مذموم است را میخوانیم. حتی شکایت مرد از اینکه انگار برای کسی که ظالم لقب گرفته در برههای از زندگی، دیگر هیچ مفری نیست و اگر بخواهد به زندگی گذشته برگردد یا راهش نمیدهند یا اگر راهش بدهند باید عمری شکایت بشنود و همیشه بله قربان گوی باشد تا جبرانی بر اشتباهش باشد.
و کمکم او به این نتیجه میرسد که دنیای اشتباه قبلی خیلی بهتر از دنیای درست و حق فعلی است و دوباره اینبار به شکل ماهرانه و درخفا دنبال خیانتهای بیشتری هم میرود.
چون اینطور به نظر میآید که اگر دیگران متوجه خیانت نشوند با آن مشکلی ندارند و همهچیز در قالب دروغ راحتتر جلو میرود.
و در فصول آخر سراغ بچهها میروند این هیئت منصفه خاموش.
نحوهای که استارنونه سراغ بچهها میرود خلاقانه است.
در فصول وسطی کتاب یکدفعه زن و مرد را میبینیم که از تعطیلات به منزلشان در رم برمیگردند و اوضاع خانه را شبیه یک خانهی غارت شده میبینند.
و بعد در فصول آخر که سراغ بچهها میرود ما میبینیم علی رغم اینکه پدر و مادر فکر میکردند که فرزندانشان در تعطیلات هستند آنها به خانهی پدری آمده بودند.
در ابتدا دختر که آنا نام دارد از برادرش میخواهد که پدر و مادر را زیر فشار بگذارند تا خانه را بفروشند و سهمالارث آنها را زودتر بدهند تا آنها از مشکلات مالی نجات پیدا کنند.
آنها همینطور که در خانه هستند شواهدی دال بر خیانتهای پدرو مادرشون پیدا میکنند و سعی در کشف و شهود در خانهای که از سالها در آن بزرگ شدهبودند میکنند و حقایق بسیاری روشن میشود و بندهای بسیاری در ذهن و باور آنها پاره میشود.