الهه گلکار·۱ روز پیشگمشدهای در باغ"۶"پس این بچه مال کیه؟ حاج احمد چرا طفره میرید؟ سالک بود که خستهو عصبی فریاد زد.اشکان که بالای سر حاج خزایی ایستاده بود نگاهی به سارا کرد و س…
الهه گلکار·۱ روز پیشگمشدهای در باغ"۵""شهرزاد زن شما نیست؛ درسته؟"سرهنگ سالک بود که داشت از شدت عصبانیت فریاد میزد.حاج احمد دستمال سفیدی از جیب کتش درآورد و گوشهی چشمانش را پ…
الهه گلکار·۳ روز پیشگمشدهای در باغ"۴"وقتی سرهنگ سالک به سالن پرو رسید مسئولتجسس به سمتش دوید و گوشوارهای را در دست سرهنگ گذاشت سرهنگ گفت این چیه؟ دخترعمش میگه مال شهرزاده.و…
الهه گلکار·۳ روز پیشگمشدهای در باغ "۳"همهجا حرف از شهرزاد و بچهی سبزه چشم سیاه و حاج احمد بود.سالک به حاج احمد نزدیک شد و گفت قضیه چیه؟ خیلی همهچی گیج کننده شده؟ چرا زودتر به…
الهه گلکار·۳ روز پیشگمشدهای در باغ"۲"یکدفعه همهمهای در باغ درگرفت گویا یک سری داشتند فحش میدادند و گروهی هم داشتند شاخو شانه میکشیدند .سالک بلند شد و شتابان به سمت شلوغی ر…
الهه گلکار·۳ روز پیشداستان جنایی گمشدهای در باغشهرزاد گم شده بود. "کجا ؟چرا؟ چهموقع ؟چطور " سئوالهایی بود که در ذهن مهمانهای مجلس عقد خاندان اختری نقش بسته بود.مادر شهرزاد که یک زن ل…
الهه گلکار·۱۱ روز پیشانگولکروزها فکر من این است و همه شب سخنم، که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.داستان خواندن شعر از کجا به سرم زد خیلی سادهدمن در باشگاه داشتیم ریز ب…
الهه گلکار·۲۱ روز پیشنامهای از یک غریبه۳ادامه داستان نامهای از یک غریبه۲پازلهای زیادی در برابرم بوداولین استرسم از این بود که آیا تاجبانو توانسته ماموریتش را به خوبی انجام دهد…
الهه گلکار·۲۲ روز پیشنامهای از یک غریبه ۲ادامه داستان نامهای از یک غریبهبا ناامیدی در حال ورق زدن کتابهای داستان قدیمی و کتب ادعیه بودم که متوجه پاورقیهایی در حاشیه کتابها شدم ا…
الهه گلکار·۲۳ روز پیشنامهای از یک غریبهتا حالا شده دلتان بخواد یک ماجراجویی ساده داشته باشید دلتان یکم هیجان بخواهد خوب وقتی نوجوان بودم این احساس خیلی وقتها سراغم میآمد ولی را…