الهه گلکار·۲ روز پیشیلدا؛ امیدستان بهاردوستان ویرگول ایستگاه من را گرفته. میداند که من اسم چالش که بیاید وسط؛ چهار ستون فقراتم رعشه میگیرد، دائم چالش میگذارد.چالش برای من حکم…
الهه گلکار·۱ ماه پیشمادر برندهسه دور دویده بود و در تمام مسیر مسابقه دو میدانی پیشتاز بود .کمکم میتوانست برای خودش صحنهی گرفتن مدال و جایزهی مسابقه را در ذهنش تصویر…
الهه گلکار·۱ ماه پیشسفید خوانیدوستان یکی از مباحث مورد علاقهام در نوشتن "داستانک نویسی" است.یکی از مباحث بسیار قشنگ در داستانک نویسی "سفیدخوانی" است.اگر بخواهم خیلی سا…
الهه گلکار·۱ ماه پیشداستانک" انتخاب"هنوز به دو یاکریم چشم دوخته بود تکان نمیخورد مثل مجسمه خشکش زده بود. حتی پلک هم نمیزد. روی پنجه پاهایش آرام آرام نزدیک میشد . موهای بدنش…
الهه گلکار·۲ ماه پیشداستان " دست خونی قسمت آخرمهشید با اینکارها جون خودش را و سلامتی دخترش را به خطر انداخته بود امیر با تاسف گفت.پارسا سر تکان داد و البته سلامت روانی احمد را. انتقام…
الهه گلکار·۲ ماه پیشداستان جنایی " دست خونی۶نقشه؟ متوجه نمیشوم؟ امیر گفتمن از پلیس خواستم استعلام بگیرد اون خونهای که پدر احمد بالا کشید میدونی برای کی بوده؟امیرگفت یک حدسهایی میز…
الهه گلکار·۲ ماه پیشداستان" دست خونی۵"پارسا رو به احمد پرسید همسرتون بیمار شد؟ احمد گفت یک بیماری مزمن گوارشی یعنی چه؟ از تولد دخترمون به این بعد .مهوش شیر مادرش را خورده احمد ک…
الهه گلکار·۲ ماه پیشداستان " دست خونی۴"پارسا سئوال کرد آیا پلیس نشانههایی دال بر اینکه کار پسر بچههای کوچه بوده پیدا کرده؟ چیزی به من نگفتند ولی من خودم به یک پسربچه شک دارم.…
الهه گلکار·۲ ماه پیشداستان "دست خونی۳"احمد بعد از اینکه شرح خواب مهوش را توضیح داد سعی کرد سیب گلویش که متورم شده بود را فرو بدهد و همزمان چند آه بلند کشید.امیر با صدای غمگینی گ…
الهه گلکار·۲ ماه پیشداستان جنایی"دست خونی۲"مهندس امیر با چشمان متعجب و کمی ترسیده به مرد نگاه کردو سعی کرد دستان مرد را از دور یقهاش باز کند و کمی فاصلهاش را با مرد حفظ کند.مرد هم…