الهه گلکار
الهه گلکار
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

سال بلوا

دار سایه درازی داشت ،وحشتناک و عجیب .روزها که خورشید بر می‌‌آمد ،سایه‌اش از جلو همه مغازه‌ها و خانه‌های خیابان خسروی می‌گذشت؛سایه مردی که در برابر نور گردسوز پاهاش را از هم باز کرده و بالای سر آدم ایستاده است.شب‌ها شکل جانوری می‌‌شد که صورتش را روی ستون یادبود گذاشته و دست‌هایش را از دو طرف حمایل کرده است،شکل یک جانور خیس که آویخته‌اندش تا خشک شود و قطره‌قطره آبچکان تا صبح به گوش می‌رسید .انگار کسی که دار زده‌اند خونش قطره‌قطره در حوض می‌ریزد،یا اشک‌هاش بر صورتش سر می‌‌خورد و از چانه‌اش فرو می‌افتد .چیزی نظیر صدای سکسکه ی مردی مست که از واماندگی در ساعت بزرگ بالای ساختمان انجمن شهر تکرار می‌شود:<دنگ،دنگ،دنگ>

متن بالا از صفحه ی اول کتاب سال بلوا نوشته‌ی نویسنده شهیر آقای عباس معروفی است


داستان در مورد شهری است که قرار است برای برقراری نظم و از بین بردن مخالفت ها قرار است داری در وسط میدان ساخته شود

داستان های دیگری هم است داستان دختری به نام نوش آفرین که عاشق حسینا نامی است که کوزه‌ساز است اما مادر برای اسم و رسم دختر را به دکتر معصوم نامی می‌دهد و بعد از ازدواج دکتر کینه حسینا را به دل می‌گیرد و نوشا را جذامی معرفی می‌کند و او را در فشار روحی و جسمی قرار می‌دهد و می‌کشد


دار هم پس از هزاران دردسر ساخته می‌شود و باعث هزار بدبختی و مصیبت برای شهر می‌شود

بالاخره پس از سالها مردم در روز تشیع نوشا و سیاوشان که برادر حسینا بود شورش و سال بلوا آمد

بریده هایی از این کتاب را برایتان در نظر گرفته ام



همه از هم میترسیدن و میخواستن ببینند نفر بعدی کیه

زنی بچه ای با دو دست و دوپا زایید بردارها به خواهرشون تجاوز میکردن

همه صبح تا شب به فکر دار بودن

روی هیتلر را سفید کرده‌اید!» «ما که کسی را دار نمی‌زنیم.» «مردم از ترس دارند می‌میرند، آقا!» و هیچ چیز مال خود آدم نیست مگر همان چیزهایی که خیال می‌کند دلبستگی‌هایی به آن دارد. «از شما بعید است قضاوت سطحی بکنید، بساط یاغی‌گری باید برچیده شود.» «کدام یاغی؟» «همین‌ها که شب و روز مردم را غارت می‌کنند.» «چرا یاغی شده‌اند؟





مثل مه میای و مثل افتاب غروب میکتی این رفت و امدتو نظم زندگی زندگی من را بهم ریخته کارم شده به اینه چشم بدوزم که کی از را میرسی بعد بیخود تلاش میکنم زمان را نگه دارم

هواخواه زنی بودم که معشوق را در سردابه ای تاریک انداخته بود نان و ابش را میداد

تا اینکه هر دو مردند اما هیچ کس نمیدانست کدوم زودتر مرد قاتل کیه مقتول کدوم

هر دو زندانی هم

همان که سال بلوا را آغاز می‌کند همان که همه ناچار به انتخابش بوده‌اند .و مقصر کیست وقتی بازی و بازیگر یگانه نیست؟




سال بلوا
من الهه گلکار عاشق ریاضی و ادبیات و نوشتن و خواندن رمان و مقالات هستم آرزویم این است که روزی مرزبندی ذهنی بین انسانها برداشته شود و همه علاوه بر عشق ملی وفرهنگ وباورشون عاشق هم و دوستار هم باشیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید