ویرگول
ورودثبت نام
الهه گلکار
الهه گلکار
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

گمشده‌ای در باغ"۴"

این‌جا چه خبره؟ چی پیدا کردید؟

یادتونه ما یک کلید در باغ پیدا کردیم .آره .

خوب ما در مخفی‌ای پیدا کردیم که رو به سمت غربی باغه. موقع جشن با‌ توجه به ساخت و ساز ویلای جدید تردد در آن نبوده ، و کلیدی که ما در باغ پیدا کردیم برای همان در است.

و یک چیز بسیار مهم‌تر لباس شهرزاده؛ شهرزاد الان باید لخت باشد چون هم لباس مهمانی‌اش و هم مانتوش اینجاست.

سرهنگ سریع پیش آقای خزایی رفت لطفا" از مهمان‌ها خواهش کنید لباس‌هاشون را کنترل کنند .

هم‌همه‌ای برپا شد مهمان‌ها خسته بودند. گاها" فحش می‌دادند نیمه هوشیار و خسته و خواب‌آلود غر می‌زدند .

کمی بعد عروس عمه پروین از گم شدن مانتو و چادرش خبر داد .

آقای سالک از نگهبان پرسید بین دوازده تا یک نصف شب که هنوز گم شدن شهرزاد جدی گرفته نشده بود آیا خانومی با چادر از در خارج شد.

سرنگهبان گفت اجازه بدید، باید دوربین‌ها را چک کنم سرهنگ گفت آقای خزایی گفت اینجا دوربین ندارد

نگهبان گفت فقط یک دوربین امنیتی جلوی در داریم و محرمانه است. و بعد همراه سرهنگ دوربین‌ها را چک کردند.

تصویرها تار بود و تاریکی شب بدترش کرده بود.

ولی یک آن توجه سرهنگ به خانومی چادری در کنا مردی سیاه‌پوش که با عجله می‌دویدند، زوم شد. و حرکاتشون را زیر نظر گرفت.

زن برای لحظه‌ی کوتاهی چادر از سرش سُر خورد و در حالی‌که سراسیمه چادر را روی سرش انداخت نگاهی به دوربین انداخت. سرهنگ داد زد خودشه، شهرزاد.

سالک باعصبیت و هیجان گفت:" آن مرد هم قیافش آشنا میزند میشه زوم کنید."

یک آن ،هم سالک و هم سرنگهبان برای لحظه‌ای ماتشان برد و گیج به‌هم نگاه کردند‌. یعنی چه اتفاقی افتاده؟



من الهه گلکار عاشق ریاضی و ادبیات و نوشتن و خواندن رمان و مقالات هستم آرزویم این است که روزی مرزبندی ذهنی بین انسانها برداشته شود و همه علاوه بر عشق ملی وفرهنگ وباورشون عاشق هم و دوستار هم باشیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید