الهه گلکار
الهه گلکار
خواندن ۲ دقیقه·۲ روز پیش

یلدا؛ امیدستان بهار

دوستان ویرگول ایستگاه من را گرفته. می‌داند که من اسم چالش که بیاید وسط؛ چهار ستون فقراتم رعشه می‌گیرد، دائم چالش می‌گذارد.

چالش برای من حکم طناب‌دار مفته .خیلی وسوسه‌انگیز یک موضوع برای نوشتن را مثل طناب جادوگرها وسط می‌اندازد و من با عصای قلمم مجبورم همه‌ی آن‌ها را ببلعم.





می‌دانم ویرگول از من توقع دارد خیلی شیک و مجلسی یکی از ایده‌های آب دوغ خیاری پیشنهادی‌اش را مثل یک نویسنده‌ی سره‌نویس در همچین قالبی بنویسم:

"در شب چله همگی دور کرسی جمع می‌شدیم و مادربزرگ تفعلی به فال حافظ می‌زد و برای ما نوه‌ها قصه می‌خواند و ما آجیل و هندونه و انار و ژله هندونه‌ای و خوراک ماهیچه را در ظرف‌های مخصوص شب یلدا می‌خوردیم و با لباس‌های ست یلدایی می‌رقصیدیم.

حالا به فرض هم که من نوشتم شما و دوستان باور می‌کنید؟ ننه کدوم از شما سواد داشت و یا اگه سواد داشت سواد خواندن اشعار حافظ را داشت؟ یا حتی اگر هم سواد داشت این کارها یعنی خواندن شعر غیر از برنامه‌های تلویزیون تو فرهنگ کدوم از خانواده‌های دهه شصت غیر از تعداد معدودی معمول بوده؟


من برای آجیل و ژله و شام و البته ظرف و لباس هم یک دقیقه سکوت می‌کنم.

تا اونجایی که من یادمه شب‌های چله تنها تفاوتی که با بقیه شب‌ها داشت این بود که مامان یک قابلمه لبو از صبح بار می‌گذاشت، شب که می‌شد یک پیش دستی لبو می‌خوردیم و اگر اوضاع خوب بود یک قاچ شتری هندونه و کمی آلو خشکه هم کنارش میل می‌کردیم.

گاهی سال‌ها هم که ننه از دهات خونه‌ی ما بود یک مشت نخود‌چی از جیبش در می‌‌آورد و می‌داد بخوریم.

این تجملاتِ ژله‌ی یلدایی و آجیل شب یلدا و غذای مخصوص شب یلدا و ظرف‌های یلدایی و لباس‌های ست شب یلدا که به لطف شبکه‌های مجازی از چند ماه قبل تبلیغ می‌شود فقط دکانی است برای کاسبی از این سنت و به گند کشیدن آن.

گذشتگان ما که اکثرن کشاورز و کارگر بودند تو پاییز و زمستان کار درستی نداشتند و باید این دوره‌ی شش ماهه را با قناعت طی می‌کردند.


شب چله یعنی رد شدن چله‌ی بزرگ سرما و بلندترین شب سال، نوید شب‌های کوتاه‌تر و روزهای بلندتر و گرم‌تر و پرروزی‌تر را می‌داد.
شب چله یا یلدا یعنی مبارکی حضور روشنایی بعد از یک چله‌ صبر و قناعت.


گذشتگانمان امیدستند که بعد از شب چله دنیا به سوی گرما و نور و بهار می‌رود.

یلداتون پرامید.









من الهه گلکار عاشق ریاضی و ادبیات و نوشتن و خواندن رمان و مقالات هستم آرزویم این است که روزی مرزبندی ذهنی بین انسانها برداشته شود و همه علاوه بر عشق ملی وفرهنگ وباورشون عاشق هم و دوستار هم باشیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید