چند روز پیش تو باشگاه داشتم تردمیل میزدم دو تا خانم هم کنار من مشغول بودند و من اتفاقی در جریان صحبتهاشون قرار گرفتم.
یکی از خانمهایی که یکم پیرتر بود و با ریتم آرومی تو تردمیل راه میرفت به دوستش که تقریبن همسن بودند گفت " واقعن از راهنماییهای پسرت به شاهین ممنونم . من اصلن باورم هم نميشد یک طوری روی شاهین کار کنه که بتونه با احساساتی کردن و این رمانتیکبازیهای مسخره و اینا دختره را متقاعد کنه که با یک سکه و هزار شاخه گل بیاید سر سفره عقد.

خانم همراهش هم خندهاش گرفت به خدا اصلن به شاهین با اون سابقهی الواطی گریش میاومد بگه من خیلی متجددم و به این اراجیف اعتقاد ندارم. تو ببین پسرم چه چرچیلیه.
بعد گویا لحنش یکم غمگین شده باشد گفت عزیز شنیدم طلاق گرفتن! قضیهی طلاق چطور پیش آمد؟
به خدا من هم نفهمیدم مثل اینکه شاهین یک بار که کافه ميرند به نازی میگه من آنقدر از دخترهایی که فقط آویزون هستند بدم میآید که میآیند میخورند و در آخر همهچیز را گردن پسر میندازن و عین خیالشون هم نیست.
نازی بلند میشه از پشت میز و میگه نکنه منظورت اینه که من میز را حساب کنم؟ حالیت نیست ما عقد کردیم دیونه. خوب توقع رابطه و کوفت و برو بیا داری، فقط دستت به جیبت نمیرسه.

از اینجا ماجراها تازه شروع شد بعد مادر نازی به من زنگ زد و کلی گله از شاهین. البته که من از خجالتش در اومدم گفتم اونموقع که تا خرخره میخوردید و هدیه میگرفتید لال بودید الان زبون درآورید.
دوستش زد روی شونهاش و گفت خدا خفت نکنه قشنگ گِل مالیدی تو رابطهی بچهات.
زنه که دیگه به نفس زدن افتاده بود از تردمیل پایین اومد و گفت تو دیگه اینطور نگو تو این قضیه من هیچکاره بودم . شاهین هم همین رو بهم گفت .
اصلن دختره دلش رو زده بود دخترهی ایکبیری با اون قیافهی عملیش. همش دنبال پول خانواده ما بودند برای همین کوتاه میاومدند.
زنه یه آه طولانی کشید و گفت دیشب پارتی طلاقشون را گرفتیم یک کیک گرفتیم و دوستای مجردی شاهین کلی مسخره بازی درآوردند اما شاهین بیشعور دلش هنوز دنبال زن و زندگیه میشناسمش.
دوستش که گویا هنوز خیلی کنجکاو بود گفت دست نازی به چیزی رسید؟ زنه با یک لحن بدی گفت چون خانم دیگه باکره نبود همون یک سکه مهریهاش را با پول هزار شاخه گل گذاشتیم داخل یه پاکت، پرت کردیم جلوش.
دوستش گفت دستتون درد نکنه و این را با لحن مسخرهای گفت.
زنه گفت ولش کن از اولم به دلم نشستهبود خودت میدونی که چشمم دنبال شایلین دختر چشم سیاهتو از اول بود.
زنه سریع لحن صحبتش عوض شد و محکم گفت میدونی که شایلین قصد ازدواج نداره . بعدش هم عزیز در جریان باش من به همهی خواستگارهاش گفتم زیر هزارتا سکه اصلن حرفش هم نزنند میدونی که من خیلی معتقدم و خندهی بلندی زد و دور شد.