استراتژی ریشه نظامی دارد و (از واژه یونانی stratēgia، «هنر رهبری نیروها) یک طرح کلی برای دستیابی به یک یا چند هدف بلندمدت یا کلی در شرایط عدم اطمینان است.
استراتژی مهم است زیرا منابع موجود برای دستیابی به اهداف معمولاً محدود است. استراتژی به طور کلی شامل تعیین اهداف و اولویت ها، تعیین اقدامات برای دستیابی به اهداف و بسیج منابع برای اجرای اقدامات است. استراتژی می تواند در نظر گرفته شود یا می تواند به عنوان یک الگوی فعالیت ظاهر شود، زیرا سازمان با محیط خود سازگار می شود یا رقابت می کند. این شامل فعالیت هایی مانند برنامه ریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک است.
پیتر دراکر (Peter Drucker):
استراتژی الگویی از فعالیتهایی که به دنبال دستیابی به اهداف سازمان و تطبیق دامنه، منابع و عملیات آن با تغییرات محیطی در بلندمدت است، می باشد.
جک ولش (Jack Welch):
استراتژی گرفتن تصمیم های شفاف و دقیق در مورد نحوه رقابت با دیگران است. استراتژی یک برنامه اقدام طولانی نیست بلکه تکامل یک ایده مرکزی از طریق شرایط به طور مداوم در حال تغییر است. در حالی که استراتژی مطمئناً یک تصمیم پیچیده است، شما باید بتوانید آن را در یک جمله بنویسید.
استراتژی شرکت هواپیمایی Southwest Airlines چیست؟ "Wheels Up"
اگر چرخها در ناوگان Southwest 737 بالا باشد، آنها پول در میآورند و بنابراین استراتژی آنها این است که هر کاری ممکن است انجام دهند تا هواپیماها پر از مسافران خوشحال در هوا نگه دارند.
استراتژی جنرال الکتریک تحت رهبری جک ولش چه بود؟ اول یا دوم در هر بازاری بودن یا خارج شدن از بازار."
مایکل پورتر (Michael Porter):
مایکل پورتر استراتژی را به عنوان یک موقعیت رقابتی تعریف می کند، "به طور عمدی مجموعه ای متفاوت از فعالیت ها را برای ارائه ترکیبی منحصر به فرد از ارزش انتخاب می کند." به عبارت دیگر، شما باید رقبای خود و بازاری را که انتخاب کرده اید بشناسید تا مشخص کنید کسب و کار شما چگونه باید واکنش نشان دهد.
مایکل پورتر استراتژی یعنی اینکه کاری که دیگران انجام می دهند را با منابع کمتر (کاراتر) انجام دهیم و کارهایی انجام دهیم که هیچ کس غیر از ما انجام نمی دهد.
شرون اوستِر (Sharon Oster):
استراتژی داشتن یعنی وقتی مجموعه تصمیمات ما دیده می شود، بتوان الگوی خاصی را در آن مشاهده کرد.
آلفرد چندلر (Alfred De Chandler):
استراتژی یعنی تعیین هدف های دراز مدت در سازمان و آماده کردن برنامه های فعالیتی مناسب و تخصیص دادن منابع مورد نیاز برای تحقق این اهداف.
هافر و شندل ( Schendel & Hofer):
استراتژی یعنی فعالیت هایی که تأمین کننده هماهنگی بین منابع داخلی و قابلیت های سازمان با فرصت و تهدیدهای محیط بیرونی است.
هنری مینتزبرگ (Henry Mintzberg):
معتقد است که مفاهیمی چون استراتژی را نمی توان در قالب یک تعریف استراتژی آورد و باید تعاریف مختلفی را برای آن پذیرفت. او برای تعریف استراتژی پنج ویژگی پیشنهاد می کند: کلمه "استراتژی" به طور ضمنی به طرق مختلف استفاده شده است، حتی اگر به طور سنتی تنها در یک تعریف شده باشد. شناخت صریح تعاریف متعدد می تواند به افراد کمک کند تا در این زمینه دشوار مانور دهند. مینتزبرگ پنج تعریف از استراتژی ارائه می دهد:
استراتژی یک برنامه است - نوعی اقدام آگاهانه، یک راهنما (یا مجموعه ای از دستورالعمل ها) برای مقابله با یک موقعیت. طبق این تعریف استراتژی ها دارای دو ویژگی اساسی هستند: آنها پیش از اقداماتی که برای آنها اعمال می شود ساخته می شوند و آگاهانه و هدفمند توسعه می یابند.
به عنوان یک برنامه، یک استراتژی می تواند یک بازی نیز باشد، در واقع فقط یک مانور خاص برای گول زدن حریف یا رقیب.
بازی کردن به فعالیتهایی اطلاق میشود که به طور فعال به اقدامات دیگران مانند رقبا، همتایان صنعت، مشتریان، فروشندگان/تامینکنندگان و غیره وابسته هستند. سازمانها میتوانند با طرحریزی برای تأثیرگذاری بر رقبا به طرق مختلف از جمله از طریق منصرف کردن، اخلال و غیره از آنها جلو بزنند. این تاکتیکها برنامههای استراتژیک را تقویت میکنند و به یک کسبوکار کمک میکنند تا محیط خارجی خود را ارزیابی کند.به عنوان مثال، یک تجارت می تواند شعبه جدیدی را در یک بازار در حال توسعه باز کند تا رقیب را از راه اندازی عملیات و به دست آوردن سهم بازار در بازار جدید باز دارد.
با این حال، برای موفقیت استراتژیهای ترفند (ploy strategies)، رهبران به بینش عمیق صنعت و زیرکی استراتژیک نیاز دارند. رهبران در شناسایی و تجزیه و تحلیل فرصتهای اضطراری و همچنین پیشبینی و خنثی کردن اقدامات رقبا به شایستگی نیاز دارند. آنها همچنین باید اثرات اقدامات استراتژیک خود را با موفقیت مدیریت کنند، فعالیت های داخلی خود را هماهنگ کنند و سازمان خود را به سمت نتایج پیش بینی شده هدایت کنند. علاوه بر این، آنها همچنین باید تأثیر پاسخ های استراتژیک سایر بازیگران صنعت را ارزیابی کرده و در صورت لزوم، مبادلات لازم را انجام دهند.
به طور خلاصه، این استراتژی باید رقبا را منصرف کند، منحرف کند یا بر آنها تأثیر بگذارد. برای اینکه یک قدم جلوتر از رقبا بماند، یک شرکت باید ترفندهایی را به کار گیرد، اما باید مراقب باشد که بیش از حد بر روی رقابت متمرکز نشود و هدف خود را از دست ندهد. تکنیکهای تجزیه و تحلیل چرخ آینده و اثر میتوانند (Futures wheel and effect analysis techniques) به کشف سناریوهای مختلف آینده که در آن رقابت ممکن است رخ دهد کمک کند.
اگر بتوان استراتژی ها را در نظر گرفت (چه به عنوان طرح های کلی یا ترفندهای خاص)، می توان آنها را نیز محقق کرد. به عبارت دیگر، تعریف استراتژی به عنوان برنامه کافی نیست. ما همچنین به تعریفی نیاز داریم که رفتار حاصل را در بر گیرد: استراتژی یک الگو است - به طور خاص، الگویی در جریانی از اقدامات.
استراتژی، سازگاری در رفتار است، خواه مورد نظر باشد یا نباشد. تعاریف استراتژی به عنوان طرح و الگو می توانند کاملاً مستقل از یکدیگر باشند: برنامه ها ممکن است محقق نشده باشند، در حالی که الگوها ممکن است بدون پیش فرض ظاهر شوند.
برنامه ها استراتژی مورد نظر هستند، در حالی که الگوها استراتژی تحقق یافته هستند. از این میان میتوانیم استراتژیهای عمدی را که در آن مقاصدی که قبلاً وجود داشت تحقق مییابند و استراتژیهای نوظهور که در آن الگوها بدون نیت یا علیرغم آنها توسعه یافتهاند، تشخیص دهیم.
برنامه ها و ترفندهای استراتژیک تمرین های عمدی هستند. گاهی اوقات، استراتژی از رفتار سازمانی گذشته بیرون می آید. به جای اینکه یک انتخاب عمدی باشد، یک روش ثابت و موفق برای انجام تجارت می تواند به توسعه یک استراتژی کمک کند. برخلاف طرح و ترفند، این رویکرد در مورد یافتن الگویی در تاریخچه سازمان است
الگوهای قبلی مؤلفه مهمی در ساختن یک استراتژی جدید هستند و سازمان احتمالاً تصمیمی اتخاذ می کند که قبلاً گرفته شده است. به طور کلی، اکثر تصمیم گیرندگان الگوها را بدون تعصب می پذیرند. الگوها استراتژیهای نوظهوری هستند که انتخابی آگاهانه نیستند، بلکه نتیجه کشف یک روش ثابت و موفق برای انجام تجارت هستند. آنها اغلب می توانند با ایجاد تصمیمات و راه حل های کوچک به صورت تدریجی توسعه یابند.
با این رویکرد، رهبران اغلب خود را با یک مزیت استراتژیک می یابند که در تلاش برای ایجاد مزیت از طریق تصمیم گیری خوب هستند. به عبارت دیگر، به جای اینکه یک انتخاب عمدی باشد، یک روش ثابت و موفق برای انجام تجارت می تواند به یک استراتژی تبدیل شود. هنگامی که یک سازمان از روندهای قبلی آگاه باشد، سیاست تصمیم گیری آن تقویت می شود. ابزارهایی مانند تجزیه و تحلیل USP و تجزیه و تحلیل شایستگی اصلی می توانند به فرآیند تدوین استراتژی کمک کنند.
استراتژی یک موقعیت است - به طور خاص وسیله ای برای قرار دادن یک سازمان در یک "محیط". با این تعریف، استراتژی به نیروی میانجی یا «تطابق» بین سازمان و محیط، یعنی بین بافت داخلی و خارجی تبدیل میشود.
هدف از این چشم انداز تعیین این است که چگونه شرکت قصد دارد خود را در بازار قرار دهد. موقعیت راه دیگری برای تعریف استراتژی است – یعنی اینکه چگونه یک کسب و کار تصمیم می گیرد خود را در بازار قرار دهد. یک موقعیت می تواند به معنای ارائه محصولات متمایز، جایگاه ویژه یا به کارگیری شایستگی های منحصر به فرد در بازار برای به دست آوردن مزیت رقابتی باشد.
از طریق این رویکرد، سازمان ها یک استراتژی برای ایجاد یک جایگاه متمایز یا هویت در بازار تدوین می کنند. اغلب، این استراتژی شامل ارائه محصولات یا خدمات انحصاری برای ایجاد یک مزیت رقابتی در بازار است. به همین ترتیب، استراتژی به کسب و کار کمک می کند تا درجه همسویی بین سازمان داخلی و محیط خارجی خود را برای ایجاد مزیت رقابتی پایدار کشف کند.
موقعیتیابی استراتژیک به درک تصویر بزرگتر سازمان در ارتباط با عوامل خارجی کمک میکند. این امر به تصمیم گیرنده در کشف تناسب سازمان با محیط کمک می کند و در نتیجه به شرکت در ایجاد مزیت رقابتی پایدار کمک می کند. چارچوبهای Porter’s Diamond و Five Forces به یک کسبوکار کمک میکند تا محیط خود را تجزیه و تحلیل کند، مناطقی را که در آن جایگاه قوی دارد و ممکن است مشکلاتی داشته باشد شناسایی کند. محیط در این حالت نمایانگر نماهای درونی و بیرونی است. بر اساس یافتههای حاصل از تجزیه و تحلیلهای دقیق، کسبوکار ممکن است ارزشهای اصلی، پیشنهادهای فروش منحصربهفرد، ماهیت و ویژگیهای محصولات و/یا خدمات ارائه شده، قدرت کلی برند و ارزش پیشنهادی خود را اصلاح کند تا موقعیت متمایز خود را در بازار ایجاد کند.
استراتژی یک دیدگاه است - محتوای آن نه فقط از یک موقعیت انتخاب شده، بلکه از یک روش ریشهدار برای درک جهان تشکیل شده است. استراتژی در این زمینه برای سازمان همان چیزی است که شخصیت برای فرد است. آنچه اهمیت کلیدی دارد این است که استراتژی دیدگاهی است که اعضای یک سازمان از طریق نیات و/یا اقداماتشان به اشتراک گذاشته می شوند. در واقع، وقتی از استراتژی در این زمینه صحبت می کنیم، وارد قلمرو ذهن جمعی می شویم - افرادی که با تفکر و/یا رفتار مشترک متحد شده اند.
استراتژی به عنوان یک دیدگاه، رویکردی درون به بیرون برای تدوین استراتژی است که با نگاهی به درون سازمان شروع می شود. این مدل روش ریشهدار یک سازمان برای درک جهان را نشان میدهد. برخی از سازمانها، روندسازان و اخلالگران تهاجمی هستند که بازارها یا فناوریهای جدید را توسعه میدهند. برخی دیگر بازیکنان واکنشی هستند که محیط را به عنوان یک زمین بازی با ثبات و آماده درک می کنند. بنابراین، چنین سازمان هایی استراتژی های دفاعی را برای حفاظت از سهم بازار و پایگاه مشتریان خود دنبال می کنند.
در این رویکرد، کسبوکارها استراتژیهای خود را بر اساس نحوه درک مخاطبان هدف و بازار از سازمانهایشان تدوین میکنند. این مدل همچنین ادراک کارکنان از سازمان، مدیریت و برند خود را به طور کلی فاکتور میکند. علاوه بر این، دیدگاههای سرمایهگذاران فعلی و آینده و سایر ذینفعان را نیز در نظر میگیرد. اوج و الگوهای فکری همه این دیدگاه های متنوع، ورودی هایی را برای رهبری برای تدوین و شکل دادن به استراتژی های سازمانی خود فراهم می کند.
به طور کلی، این رویکرد استراتژی را به عنوان محصولی از فرهنگ موجود در یک سازمان قرار می دهد. این علاوه بر چشم انداز، مأموریت و ارزش های کلی سازمان است. روشهای تحلیل فرهنگی، مانند وب فرهنگی، مدل فرهنگی معامله و کندی و مدلهای همخوانی به دستیابی به بینش در مورد فرهنگ سازمان کمک میکنند. بینش ایجاد شده از چنین ابزارهایی متعاقباً به تعریف استراتژی سازمانی کمک می کند.
هنریک فون شیل (Henrik Von Scheel):
ماهیت استراتژی را به عنوان فعالیت هایی برای ارائه ترکیبی منحصر به فرد از ارزش تعریف می کند. فعالیتها را بهطور متفاوت یا برای انجام فعالیتهای متفاوت نسبت به رقبا انجام دهید.
مکس مک کئون:
استدلال می کند که "استراتژی در مورد شکل دادن به آینده است" و تلاش انسان برای رسیدن به "اهداف مطلوب با ابزارهای موجود" است.
ولادیمیر کوینت:
استراتژی را اینگونه تعریف می کند: «سیستمی از یافتن، تدوین و توسعه دکترینی که اگر صادقانه دنبال شود، موفقیت بلندمدت را تضمین می کند».
جانسون (Johnson) و شولز (Scholes) :
استراتژی یعنی دامنهی فعالیت و مسیر حرکت سازمان در درازمدت که با خلق مزیتها، منابع لازم را برای تامین نیازهای بازار و انتظارات ذینفعان در محیطی چالشبرانگیز به دست میآورد.
پیسانو:
بیان می کند که استراتژی هیچ چیز به جز تعهد به یک الگوی رفتاری مشخص به منظور پیروی در یک رقابت نبوده و به یک فرض اساسی منتج می شود که عبارت است از اینکه چه چیزی موجب پیروزی می شود.
مریام وبستر:
یک برنامه یا روش دقیق برای دستیابی به یک هدف خاص معمولاً در یک دوره زمانی طولانی