تصور کنید: ساعت ۳ صبح بیدارید، مکالمهای را که هرگز نخواهید داشت، در ذهنتان در جریان است و در مغزتان نجوا میشود: «اصلاً این زندگی چه معنایی دارد؟» تبریک میگویم—شما بلیط سفر به المپیک اضطراب را بردهاید. در دنیایی که میتوانیم سریال «آفیس» را برای دوازدهمین بار تماشا کنیم، اما هنوز نمیتوانیم به درستی انسانی بالغ باشیم، اضطراب فقط یک واژه رایج و روزمره نیست، بلکه یک سبک زندگی است. کتاب «اضطراب: یک راهنمای فلسفی» از سمیر چوپرا از ما میپرسد: «اگر ترس و اضطراب وجودی ما یک نقص نباشد، بلکه یکی از ویژگیهای انسانبودن باشد، چه؟»
کتاب جدید چوپرا یک کتابچهی راهنمای معمولی برای «آرام کردن کودک درونتان» نیست. چوپرا، استاد فلسفه، اضطراب را به عنوان یک زمین بازی فلسفی تعریف میکند. با من همراه باشید تا بررسی کنم که چرا این کتاب از نظر فکری معادل یک فنجان چای آرامشبخش—با کمی فلفل اگزیستانسیالیستی—است.
نقشه راه: ما به بررسی تلفیق فلسفه و اضطراب توسط چوپرا میپردازیم، با الهامبخشهای باستانی و مدرن او ملاقات میکنیم، بحث میکنیم که آیا رواقیگری بر جستجوی بیپایان در اینترنت برتری دارد یا خیر، و در نهایت میپرسیم: «آیا اضطراب واقعاً میتواند ما را آدم باحالتری کند؟» (اسپویلر: شاید. اما قولی نمیدهم.)
تز اصلی سمیر چوپرا ساده اما انقلابی است: اضطراب فقط یک اختلال مغزی نیست که باید با دارو برطرف شود. اضطراب، یک گفتگوی عمیق با خودِ هستی است. او با بهرهبری از نمادهای اگزیستانسیالیسم—کیرکگارد، هایدگر و سارتر—استدلال میکند که اضطراب از آزادی وحشتناک ما برای انتخاب… هر چیزی ناشی میشود. و کیرکگارد آن را «سرگیجه آزادی» نامید.
چوپرا این حس سرگیجه را با قرص آرامبخش رواقیگری آرام میکند: روی آنچه کنترل میکنید تمرکز کنید! اما او با شیطنت اشاره میکند که مارکوس اورلیوس هرگز مجبور نبود فوموی (FOMO :ترسِ از جا موندن) تیکتاک را تجربه کند. قدرت کتاب اضطراب در تعادل آن نهفته است—ترکیب مفاهیم پیچیدهای مانند «بهسوی پایان هستن» هایدگر با گفتههای طنزآمیز مرتبط مانند، «چرا اتصال وایفای من پایدارتر از حس خودم به نظر میرسد؟»
دور اول: اگزیستانسیالیسم در مقابل اینستاگرام
«اضطراب» هایدگر با جستجوی بیپایان در اینترنت در قرن بیست و یکم مواجه میشود. چوپرا استدلال میکند که زندگی مدرن—با انتخابهای بینهایت و تنهایی دیجیتال—اضطراب وجودی را به یک امر روزانه بدل میسازد. «ایمان بد» سارتر (دروغ گفتن به خود) دوباره به جریان میافتد: آیا تا به حال گفتهاید که «خیلی سرم شلوغ است» تا کار مهمی را انجام ندهید، اما به جایش سریال «جانشینی» را تماشا کرده باشید؟
دور دوم: رواقیگری در مقابل سیلیکون ولی
رواقیون از عدم دلبستگی موعظه میکردند، اگر راست میگویند سعی کنید وقتی تلفن شما با ۴۷ تا اساماس و پیام کاری زنگ میخورد، «جدا شوید» و وابسته نباشید! چوپرا منطق رواقیگری را تحسین میکند، اما در مورد عملی بودن آن در دنیایی که وسواس پورنوگرافی بهرهوری دارد، سؤال میکند.
دور سوم: ذن و هنر بیاهمیت بودن…
چوپرا به دفترچه راهنمای بودیسم میپردازد و پیشنهاد میکند که اضطراب از چسبیدن به چیزهای ناپایدار—مانند ریتوییتها یا آن نان تست آووکادو که در اینستاگرام گذاشتید—ناشی میشود. پادزهر؟ «عدم دلبستگی» را در آغوش بگیرید. (توجه داشته باشید: این مورد شامل رمز عبور نتفلیکس شما نمیشود.)
۱. فلسفه بدون تظاهر: چوپرا ایدههای متراکم را به قطعات قابل هضم ترجمه میکند. دازاین (Dasein) هایدگر تبدیل میشود به «آن حسی که هم «اینجا» هستید و… صبر کنید، چرا من اینجا هستم؟»
۲. دیدگاههای به موقع در مورد مشکلات مدرن: او به خوبی میگوید که چگونه سرمایهداری و فناوری اضطراب را تشدید میکنند. («تبریک میگویم! شما امکانات بینهایت… و راههای بینهایت برای احساس ناکافی بودن را باز کردهاید.»)
۳. طنز به عنوان ابزاری برای بقا: شوخطبعی او ضربه حقایق وجودی را نرم میکند. مثال: «اگر جهان بیمعنا باشد، حداقل هیچ اجباری برای نوشتن یک طرح پنج ساله وجود ندارد.»
جمله طلایی: «اضطراب یک نقص نیست—اضطراب، بهای ورود برای داشتن ذهنی است که تعجب میکند، سرگردان میشود و گاهی به انفجار میرسد.»
پاسخ چوپرا: هر دو. او اصرار دارد که اضطراب یک قطبنما است که ما را به سوی آنچه مهم است، هدایت میکند. ترس از مرگ؟ این نشانه شما برای زندگی کامل است. ترس از شکست؟ شاید به اهداف خود اهمیت میدهید. نکته اصلی این نیست که اضطراب را ریشهکن کنیم، بلکه باید با آن مذاکره کنیم—مانند یک همخانه عجیب که ساعت ۲ صبح مغز شما را دوباره به فنا میدهد!
نکته حرفهای: دفعه بعد که اضطراب به شما دست داد، کیرکگارد درون خود را هدایت کنید: «سرگیجه یک نقص نیست—این ثابت میکند که من میتوانم بر لبهی امکان برقصم.» (یا فقط خوردن کمی شکلات بهتر هم باشد.)
در فرهنگی که وسواس «اصلاح» خودمان داریم، کتاب «اضطراب: یک راهنمای فلسفی» یک عمل سرکشانه برای تغییر چارچوب به حساب میآید. چوپرا راهحلهای سریع نمیفروشد. او لنزی ارائه میدهد تا اضطراب را به عنوان یک ماجراجویی مشترک انسانی ببینیم—ماجرایی که آشفته، عمیق و گاهی اوقات خندهدار است.
بنابراین، دفعهٔ بعد که مغز شما به سمت پرسش «اصلاً هدف از این زندگی چیست؟» میچرخد، به یاد داشته باشید: شما در جمع خوبی هستید. سقراط همه چیز را زیر سؤال برد. نیچه کتابهای کاملی در مورد فروپاشیهای وجودی نوشت. و شما؟ شما فقط سنت را زنده نگه میدارید—ترجیحاً با وایفای بهتر.
حکم نهایی: این کتاب را بخوانید اگر آمادهٔ لبخندزدن، فکر کردن و شاید—فقط شاید—دوست شدن با آشوب هستید. بالاخره، همانطور که چوپرا ممکن است بگوید: «اضطراب دشمن نیست. خستگی دشمن است.»