سحر قره زاده
سحر قره زاده
خواندن ۱۸ دقیقه·۲ سال پیش

چرا سازمان مجاهدین خلق یک جاسوسی است ؟

((شما نمی‌توانید؛ خود را به باد ندهید!» امام خمینی این جمله را در پاسخ به نماینده‌ی مجاهدین خلق در نجف می‌گویند. نماینده‌ای که آمده بود تا با شرح برنامه‌های سازمان در زمینه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه علیه رِژیم شاه، تأییدیه‌ای از امام بگیرد.گذشت زمان مشخص کرد که سازمان مجاهدین بیش از موفقیت در مبارزه‌ی مسلحانه با پهلوی، در انجام عملیات ترور و آشوب علیه نظام سیاسی برآمده از خواست مردم ایران، اشتها داشت؛ علیه جمهوری اسلامی ایران. اما چگونه گروهی با آن انگیزه‌ی بالا و شور مذهبی اولیه به مرور زمان آن تحقق اهداف خود را در جنایت و خیانت علیه مردم دید؟

نحوه ی تشکیل سازمان مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1344 برای مبارزه‌ی مسلحانه‌ علیه رژیم پهلوی وارد بازی سیاست ایران شد. گرچه مؤسسان آن از شاخه‌ی جوانان نهضت آزادی بودند، اما خیلی زود به این باور رسیدند که بازرگان و گروهش برای اقدامات چریکی و جنگ مسلحانه آمادگی ندارند. آن‌ها وقتی در نشست‌های اولیه‌ی خود، دلایل عدم توفیق مبارزات مردم را بررسی می‌کردند، به چند نکته‌ی محوری ‌رسیدند:ماهیت سازش‌کارانه‌ی سازمان‌هایی چون حزب توده، جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی.عدم انسجام روحانیت و عدم آگاهی آن‌ها از مبارزه.بر این اساس، آن‌ها به وجوب مبارزه‌ی مسلحانه، حرفه‌ای و علمی زیر نظر یک سازمان منضبط و آهنین رسیدند. محمد حنیف‌نژاد (مهندس ماشین آلات کشاورزی)، سعید محسن (مهندس تأسیسات) و عبدالرضا نیک‌بین رودسری (فارغ‌التحصیل ریاضی) مؤسسان سازمان بودند که پس از کناره‌گیری نیک‌بین، علی‌اصغر بدیع‌زادگان جای‌گزین وی ‌شد.

شرایط پذیرش سازمان

شرایط پذیرش عضو در سازمان، اعتقاد به اسلام، اطمینان از نظر امنیتی، عدم وابستگی به خانواده و داشتن خصلت مبارزه‌جویانه بود. علاوه بر این‌ها سازمان برای اعضای جدیدش آموزش‌های ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و برنامه‌هایی مانند ورزش، جامعه‌گردی و خود‌سازی ترتیب داده بود. سیر مطالعاتی اعضای سازمان اگرچه از برخی کتب دینی آغاز می‌شد، اما در نهایت از کتاب‌هایی چون ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی استالین سر درمی‌آورد. شاید به این دلیل که آن‌ها می‌پنداشتند «مارکسیم علم انقلاب است» و می‌شود ایدئولوژی گروهشان اسلام باشد و مارکسسیم هم روش مبارزه.سال 46 نیک‌بین رودسری از سازمان کناره‌گیری کرد اما این رفتار او در سازمان «ضعف ایدئولوژیک او» تلقی شد. همچنین سازمان با نظرخواهی عمومی از اعضایش، به این نتیجه ‌رسید که باید در زمینه‌ی آموزش و تدوین ایدئولوژی، مصمم‌تر باشد. در همین راستا گروه ایدئولوژی را تشکیل دادند. به تدریج گروه‌های دیگری مانند سیاسی، کارگری، روحانیت و ... هم کارشان را در سازمان شروع کردند.

ضربه‌ی هولناک ساواک

بهار سال 1350 برای سازمان، بهار مبارزه و شکفتن استعدادهای نهفته‌ی نظامی بود. هدف بزرگ آن‌ها جشن‌های 2500 ساله بود که در حومه‌ی شیراز برگزار می‌شد، اما همه‌ی امیدهاشان با لو رفتن برنامه‌ی سازمان توسط دلفانی، مأمور نفوذی ساواک، از هم پاشید. ساواک از شهریور 50 با عملیاتی هماهنگ و طی 9 مرحله، بسیاری از سران و اعضای مؤثر سازمان را دستگیر کرد. اگرچه پس از دستگیری‌ها، باقی‌مانده‌ی اعضا مجدداً خودشان را سازمان‌دهی كرده و حتی دست به فعالیت‌های نظامی زدند، اما کاری از پیش نبردند و رژیم پهلوی موفق‌تر بود.برخی معتقدند كه «مسعود رجوی» پس از دستگیری و با هم‌کاری خود، راه را برای ساواک هم‌وار کرد. بنا بر اسناد ساواک، این هم‌کاری حتی در زندان هم ادامه یافت. به پاس این خوش‌خدمتی، حکم اعدام او به درخواست رئیس ساواک، با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد.

ما مارکسیست شده‌ایم!

مهم‌ترین و تعیین کننده‌ترین تحول سازمان در سال 1354 و هنگامی رخ داد که در خلأ مؤسسان سازمان که انگیزه‌های دینی بالایی داشتند، چهره‌هایی چون تقی شهرام، بهرام آرام، بهمن بازرگانی و ... روی کار آمده بودند که از لحاظ دینی عمیق نبودند. طولی نکشید که افکار مارکسیستی که تا آن زمان به عنوان روش و علم مبارزه مورد توجه بود، به ایدئولوژی سازمان تبدیل شد. حدود 85 نفر از اعضای سازمان با تلاش‌های تقی شهرام و پس از گذراندن مراحلی که او مشخص کرده بود، اعلامیه‌ای مبنی بر مارکسیست شدن خود صادر کردند. پس از آن، حتی آیه‌ای که در بالای آرم سازمان بود، رسماً حذف ‌شد؛ «فضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أجْراً عَظیماً»مراحل مارکسیست کردن اعضا این‌طور بود: 1- تخلیه‌ی روانی، 2- قطع آموزش‌های مذهبی، 3- جای‌گزینی متون مارکسیستی، 4- طرح شبهات به‌وسیله‌ی جزوه‌ی سبز شهرام، 5- اعلام مارکسیسم.هم‌زمان با این جریان و پس از آن، تصفیه‌ی نیروهایی که مخالف مشی جدید بودند، شروع شد. شهادت «مجید شریف واقفی» و «مرتضی صمدیه لباف» از جمله‌ی ثمرات همین تصفیه‌های درون‌سازمانی بود. او پیش از آن و بعد از کشته ‌شدن همسر اول خود، به قصد استفاده‌ی سیاسی، دختر بنی‌صدر را به عقد خود درآورده و پس از مدتی او را طلاق داده بود. سه ماه از ورود امام به ایران و پیروزی انقلاب گذشته بود. بازار مباحث سیاسی و اعتقادی هم‌چنان داغ بود. گروه‌های مختلف با گفت‌وگو و اطلاعیه و مناظره و روزنامه و ... سعی در ترویج نظرات خود داشتند. چند روزی از ترور سپهبد قرنی گذشته بود که ناگهان خبر دیگری فضای سیاسی ایران را شوکه کرد؛ استاد مطهری در حالی‌ که شب‌هنگام از منزل دکتر سحابی خارج می‌شد، با گلوله‌ای به شهادت رسید.در پی این خبر، این سؤال در اذهان مردم نقش بست که چه کسانی و چرا مطهری را به شهادت رساندند؟

شهید مطهری
شهید مطهری


ابهام به سرعت برطرف شد. «گروه فرقان» که مسؤولیت ترور شهید قرنی را -به علت نقش وی در سرکوب شورش‌های کردستان- به عهده گرفته بود، این بار نیز با افتخار، دلیل ترور استاد مطهری را این‌گونه اعلام کرد: «فکر به قدرت رسیدن آخوندیسم و آماده‌سازی تشکیلاتی آن، از مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود.»این گروه بی‌کار ننشست و باز هم به سراغ بزرگان انقلاب رفت و  ترور حاج‌مهدی عراقی، آیت‌الله مفتح و ترور نافرجام آقای هاشمی رفسنجانی را هم در کارنامه‌ی سیاهش ثبت كرد.گروه التقاطی و تروریستی فرقان که بنا بر اسناد به‌دست آمده از لانه‌ی جاسوسی، بازوی نظامی منافقین بود، در سال 56 به رهبری طلبه‌ی جوانی به نام «اکبر گودرزی» شروع به فعالیت نمود. او با ترک حوزه و پس از مراجعت به تهران لباس روحانیت را كنار گذاشت. گودرزی در همان سال‌ها خود را به عنوان مفسر قرآن معرفی کرد و در مساجد الهادی، فاطمیه‌ی خزانه، رضوان اتابک، خمسه‌ی قلهک و ... به تفسیر قرآن پرداخت. او از همین جلسات برای گروه فرقان جذب نیرو كرد. به تدریج عباس عسگری، کمال یاسینی، علی حاتمی و ... به این گروه پیوستند.گودرزی در اوایل تشکیل گروه تنها به صدور اطلاعیه و بیانیه اکتفا می‌کرد و با این روش به دنبال ورود به فضای سیاست و مبارزه بود. مثلاً اطلاعیه‌های شهید مطهری و مرحوم بازرگان به مناسبت مرگ دکتر شریعتی با واکنش شدید گروه فرقان مواجه شد. موضع‌گیری بعدی آن‌ها در اطلاعیه‌ای به مناسبت قیام قم و تبریز در حالی صادر شد که آن‌ها دخالت بی‌رویه روحانیت در سیاست را فاجعه‌ای عظیم می‌پنداشتند.

به جای ساواک

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تصرف پایگاه‌های نظامی توسط مردم، گودرزی و همراهانش با برداشتن اسلحه و مهمات، بیشتر مسلح شدند. شاه رفته بود و از دید فرقان، مبارزه با آخوندیسم، مهم‌ترین رسالت به شمار می‌آمد. با همین دیدگاه بود كه فرقان اقدامات تروریستیش را از اردیبهشت 58 و با تهیه‌ی لیستی از اسامی اشخاص مذهبی و انقلابی‌های مؤثر آغاز كرد. تا آذر همان سال، در کنار بسیاری از این نام‌ها، واژه‌ی شهید هم اضافه شد؛ سپهبد قرنی، مرتضی مطهری، اكبر هاشمی رفسنجانی، محمد مفتح، حاجی‌طرخانی، رضی شیرازی، حاج مهدی و حسام عراقی، مهدیان و حتی یک مستشار نظامی خارجی به نام هانس یواخیم لایب. افرادی دیگری هم در این لیست و در صف انتظار بودند؛ سید محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، حقی، امامی‌كاشانی، ناطق نوری، موسوی اردبیلی، تیمسار ولی‌الله فلاحی و...پاك كردن این نام‌ها از دفتر یاران انقلاب، ضربات بزرگ و شدیدی بود بر پیکر جمهوری اسلامی. کاری را که شاه پیش از انقلاب نتوانسته بود به‌وسیله‌ی ساواک انجام دهد، اتفاق مهم دیگری هم در این سال برای سازمان رخ داد؛ قطع حمایت روحانیون مبارز و به تبع آن دست کشیدن متدین‌ها از حمایت سازمان.از سال 54 تا 57 سازمان به تدریج و در سطح رهبری، مشی چریکی و... دچار اختلافات شدید و بنیادین شد. این اختلافات در سال 57 سرانجام باعث انشعاب سازمان به سه گروه «آرمان«، «نبرد» و «پیکار» شد.

انقلاب و آزادی

با آزادی زندانیان سیاسی در بحبوحه‌ی درگیری‌های انقلاب و در دی ماه 1357، سازمان مجاهدین با محوریت افرادی مانند «مسعود رجوی» و «موسی خیابانی» دوباره بیرون از زندان فعال شد. آن‌ها در ظاهر با فاصله ‌گرفتن از مارکسیسیم به تفکرات و اهداف اولیه‌ی سازمان بازگشتند و پس آزادی، شروع به نیروگیری برای سازمان کردند. هرج و مرج روزهای اول انقلاب و شور و هیجانات آن زمان هم در کام‌یابی‌ آنها مؤثر بود.زمانی که سال ۵۷ در زندان ها باز شد و بسیاری از نیروهای آنها رهایی یافته و یک حالت انزوایی به خود گرفتن و طلبکار بودن که چرا آنها را در مسند قدرت قرار نمیدهند و در مرحله ی اول مخالفت کردن و بعد معاند شدن و بعد وارد محاربه شدن و جنگ مسلحانه انجام دادن و شروع به بمب گذاری کردن و سر شاخه های نظام جمهوری را به قتل رساندن .

شهدای محراب
شهدای محراب


شهدای محراب ترور شده به دست منافقین

(۱)شهید سید محمدعلی قاضی طباطبایی در شامگاه عید قربان و پس از اقامه آخرین نماز مغرب و عشاء در مسجد شعبان، در تاریخ ۱۰/۸/۵۸ توسط مجاهدین به شهادت رسید.

(۲)شهید مدنی بعداز ظهر روز جمعه، بیستم شهریور سال ۱۳۶۰ ش پس از آنکه خطبه‌های نماز جمعه به پایان رسید در سن ۶۷ سالگی توسط منافقین به شهادت رسید.

(۳)عبدالحسین دستغیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف امام خمینی به سمت نماینده ایشان و امام جمعه شیراز منصوب شد تا اینکه در روز بیستم آذر ماه سال ۱۳۶۰ هنگام رفتن به نمازجمعه به شهادت رسید.

(۴)عطاءالله اشرفی اصفهانی در سال ۱۳۶۰ روز ۲۲ ماه مبارک رمضان در حال رفتن به مسجد جهت اقامه نماز ظهر توسط منافقان به شهادت رسیدند.

(۵)شهید صدوقی در دهم ماه مبارک رمضان مطابق با یازدهم تیرماه ۱۳۶۱ پس از ادای نماز جمعه به دست منافقان به شهادت رسید.

سازمان مجاهدین خلق که از لحاظ تشکیلاتی قوی‌تر از سایر گروه‌ها بود، با ادعاهای یک سازمان اسلامی به سرعت توانست جوانان را جذب کند.اما مبارزان مسلمان، در فرآیند پیروزی انقلاب اسلامی، روی دیگری از این سکه را نیز دیده بودند. نیروهای سازمان و در رأس آن‌ها رجوی، به‌شدت به دنبال کسب قدرت بودند. آن‌ها  ابتدا از راه فعالیت‌های سیاسی این هدف را دنبال می‌کردند، اما پس از ناکامی در برابر هوشمندی امام، به فاز امنیتی نظامی وارد شدند و نیروهای خود را در بدنه‌ی و حتی تا بالاترین رده‌های سازمان‌ها و نهادهای انقلابی نفوذ دادند.به تدریج، سمپاشی‌ و شایعه‌سازی علیه یاران امام و مسؤولین جمهوری اسلامی برای بی‌اعتماد‌سازی مردم نسبت به آن‌ها هم در برنامه‌های سازمان قرار گرفت. آن‌ها با برگزاری سخن‌رانی‌ها، نشست‌ها و تظاهرات، به مخالفت با نظام اسلامی برخاستند. این در حالی بود که سازمان برای همراه ساختن افکار عمومی، همواره خود را مظلوم و نیرو‌های انقلابی را ظالم جلوه می‌داد.

گفت‌وگو با اسلحه

دهه‌ی 60 را می‌توان دهه‌ی خیانت و جنایت سازمان دانست. رجوی با توهمِ داشتن طرفداران بی‌شمار، ضعف و ناکارآمدی نظام و نیز به بن‌بست رسیدن فاز سیاسی، با دادن اطلاعیه‌ای در 30 خرداد 1360، نیروهای وفادار خود را دعوت به شورش نظامی علیه جمهوری اسلامی کرد. در آن روز و به دستور رهبران سازمان، اعضای سازمان با سلاح گرم و سرد به خیابان‌ها ریختند و به سوی مردم آتش گشودند و علاوه بر آتش زدن خیابان‌ها، تعدادی از مردم عادی را کشتند یا زخمی کردند.قدم بعدی آنها برای یک‌سره کردن کار جمهوری اسلامی، ترورهایی هدف‌دار بود. در این مرحله سازمان به دو گونه ترور دست زد؛ 1- ترور سران انقلاب و نیروهای مؤثر در نظام اسلامی 2- کشتن مردم مسلمان و حامی نظام.در این مرحله، اعضای سازمان با این تحلیل و بهانه که «باید کسانی را که موقعیت ما را به حکومت خبر می‌دهند، از سر راه برداشت»، پاسداران انقلاب اسلامی و مردم مذهبی کوچه و خیابان را هدف قرار دادند. ماجرای شکنجه‌ی سه پاسدار انقلاب اسلامی به وحشیانه‌ترین شکل که بعدها اسناد آن در دست‌رس عموم قرار گرفت، مربوط به همین مرحله بود.خیلی زود تحلیل‌گران درون سازمان متوجه شدند که تمام تحلیل‌های رهبرانشان غلط از آب درآمده و ورود به فاز نظامی، نتیجه‌ی معکوس داده است. این عمل نه تنها نظام را از پای در‌نیاورد، بلکه ماهیت منافقین را در نگاه مردم آشکار کرد و انگیزه‌ی مردم را در پاسداری از انقلاب، بیشتر نمود. بسیاری از نیروهای سازمان در درگیری با نیروهای سپاه و کمیته کشته یا دستگیر شدند. این در حالی بود که رجوی در همان آغاز درگیری‌ها با بنی‌صدر به فرانسه فرار کرده بود و شیرازه‌ی سازمان در ایران از هم پاشیده بود. باقیمانده‌ی نیروهای سازمان نیز پنهانی به فرانسه و بعد از آن به عراق گریختند تا در کنار رژیمی قرار بگیرند که علیه جمهوری اسلامی ایران وارد جنگ شده بود. در جریان اعمال تروریستی منافقین در سال 60، دست‌کم 300 نفر از شهروندان ایرانی ترور شدند.


سر سفره‌ی امپریالیسم

دور جدید تلاش‌های منافقین علیه جمهوری اسلامی در خارج از کشور آغاز شد. تلاش مسعود رجوی برای جلب توجه و حمایت سازمان‌های بین‌المللی و کشور‌های غربی به تشکیل «شورای مقاومت ملی» منجر شد تا این پرسش را برای همیشه در تاریخ ثبت کند که چگونه این سازمان مخالف راستین امپریالیسم که حتی به سیاست‌های اول انقلاب به دیده‌ی سیاست‌های سازش‌کارانه می‌نگریست و از نبرد تمام‌نشدنی با امپریالیسم سخن می‌گفت، دست به دست سران امرپالیسم و استکبار داده تا نظام مردمی ایران را به خیال خود فرو بپاشاند؟برای فرار از انتقادات فراوان اعضای سازمان در مورد عمل‌کرد و استراتژی رهبری سازمان، رجوی در سال 1363، دست به کاری غیر‌ اخلاقی زد تا همه‌ی نگاه‌ها را به خود معطوف کند. او «مهدی ابریشم‌چی» را وادار به طلاق همسرش «مریم قجر‌ عضدانلو» کرد تا پس از چند روز او را به عقد خود درآورد. رجوی این کار را ایجاد «رهبری نوین سازمان» نامید. او پیش از آن و بعد از کشته ‌شدن همسر اول خود، به قصد استفاده‌ی سیاسی، دختر بنی‌صدر را به عقد خود درآورده و پس از مدتی او را طلاق داده بود.در این مرحله، اعضای سازمان با این تحلیل و بهانه که «باید کسانی را که موقعیت ما را به حکومت خبر می‌دهند، از سر راه برداشت»، پاسداران انقلاب اسلامی و مردم مذهبی کوچه و خیابان را هدف قرار دادند. ماجرای شکنجه‌ی سه پاسدار انقلاب اسلامی به وحشیانه‌ترین شکل که بعدها اسناد آن در دست‌رس عموم قرار گرفت، مربوط به همین مرحله خیلی زود تحلیل‌گران درون سازمان متوجه شدند که تمام تحلیل‌های رهبرانشان غلط از آب درآمده و ورود به فاز نظامی، نتیجه‌ی معکوس داده است. این عمل نه تنها نظام را از پای در‌نیاورد، بلکه ماهیت منافقین را در نگاه مردم آشکار کرد و انگیزه‌ی مردم را در پاسداری از انقلاب، بیشتر نمود. بسیاری از نیروهای سازمان در درگیری با نیروهای سپاه و کمیته کشته یا دستگیر شدند. این در حالی بود که رجوی در همان آغاز درگیری‌ها با بنی‌صدر به فرانسه فرار کرده بود و شیرازه‌ی سازمان در ایران از هم پاشیده بود. باقیمانده‌ی نیروهای سازمان نیز پنهانی به فرانسه و بعد از آن به عراق گریختند تا در کنار رژیمی قرار بگیرند که علیه جمهوری اسلامی ایران وارد جنگ شده بود. در جریان اعمال تروریستی منافقین در سال 60، دست‌کم 300 نفر از شهروندان ایرانی ترور شدند

نفوذی در تسخیر لانه ی جاسوسی

با پایان یافتن ماجرای تسخیر لانه جاسوسی در سال ۵۹، شماری از دانشجویان پیرو خط امام که عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران بودند، واحدی به نام اطلاعات سپاه را تشکیل دادند. عباس زریباف به واسطه حضور خود در لانه و مسوولیت مهمی که در آن جا داشت، توانست در میان این جمع نفوذ کند و عضو واحد اطلاعات موسوم به «ستاد تهران» شود، که مسوولیت اصلی آن برخورد با گروهک های ضدانقلاب و درراس آن ها، سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بود!

عباس زریباف
عباس زریباف

عباس زریباف که بود ؟

عباس زریباف»، متولد ۱۳۳۱ در اصفهان، دانشجوی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف بود. او اولین بار در سال ۵۳ از طریق یکی از کادرهای اولیه مجاهدین خلق به نام «علیرضا الفت» با سازمان آشنا شد. او در سال ۵۸ عضو کادر مخفی سازمان شد و در خدمت بخش اطلاعات سازمان قرار گرفت.

نفوذ در انقلاب و سپاه

زریباف که دانشجوی دانشگاه شریف بود، در جریان تسخیر لانه جاسوسی در آبان ۵۸ خود را در صف دانشجویان مسلمان جا زد و به لانه راه پیدا کرد.همان طور که اشاره شد، او به سان یک جاسوس کهنه کار و آموزش دیده، با ظاهرسازی کامل توانست خیلی زود ارتقاء پیدا کند و مسوول «شنود تلفنی» ستاد تهران اطلاعات سپاه شود. او البته تنها نفوذی این چنینی منافقین در سازمان ها و نهادهای نظام نبود. «مسعود کشمیری»، «محمدرضا کلاهی»، «جواد قدیری»، «کاظم افجه ای» و «محمد فخارزاده»، «محمد حسین رنجبر» و «الماس» همه با چنین کیفیتی به سازمان های انقلابی نفوذ کردند و بعضا مثل کشمیری تا عالی ترین سطوح امنیتی کشور هم بالا رفتند (البته به لحاظ کیفیت و پیچیدگی نفوذ هیچ کدام از این اسامی به گرد پای کشمیری، عامل انفجار نخست وزیری نمی رسیدند).سعید حجاریان» از موسسان واحد اطلاعات نخست وزیری و بعدها وزرات اطلاعات، در مصاحبه‌ای درباره نفوذ منافقین در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور گفت: «در ابتدای انقلاب، بچه‌های سازمان مجاهدین خلق در همه ارگان‌های حساس حضور داشتند، در دادستانی بودند، در دستگاه قضایی تا حد دستیار قاضی بودند، در حزب جمهوری اسلامی هم حضور داشتند. مرکزیت سازمان از مقطعی به بعد به نیروهایش اعلام کرد که غیرعلنی کار کنند و هویت سازمانی خود را پنهان کنند. کلاهی، کشمیری، جواد قدیری، عباس زریباف و تعداد دیگری از افراد نظیر قاتل شهید قدوسی از نیروهای آنان بودند که بعداً مشخص شد در حزب، دادستانی، اطلاعات نخست‌وزیری و جاهای مختلف نفوذ کردند. کشمیری را آقای علی تهرانی به ما معرفی کرده بود البته ایشان هم شناختی از همکاری او با سازمان نداشت.»

اعلام سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان جاسوسی:

دکتر محسن رضایی، اولین فرمانده اطلاعات سپاه در خاطرات خود در کتاب «راه» درباره نفوذ زریباف به ستاد تهران می گوید:

" منافقین در تشکیلات ما یک فرد نفوذی به نام عباس زریباف داشتند که پانزده دقیقه قبل از اینکه به محل کار من حمله شود، به داخل اتاق آمد و پس از احوالپرسی در را بست و رفت. ربع ساعت بعد، به محل کار من در ساختمان ستاد مرکزی حمله شد. ما در قسمت شمالی ستاد جایی مستقر شده بودیم که دیوار دور ساختمان‌ها با ساختمان ستاد کمتر از ده متر فاصله داشت. منافقین از دو کوچه بن‌بست منتهی به این دیوار با دو وانت و دو تیم عملیاتی مجموعاً نه نفر ـ با آر. پی. جی۷ محل اقامت من را از دو نقطه شمال به جنوب و ازسمت غرب به شرق هدف قرار دادند و درمجموع، پنج گلوله آر. پی. جی۷ به‌صورت ضربدری به اتاق من شلیک کردند. "

ظاهرا پس از همین حمله به ستاد اطلاعات بود که بچه های سپاه به زریباف مشکوک می شوند و کمی بعد او دستگیر می شود

عباس زریباف از فرصت مرخصی استفاده می کند و در همان سال ۶۰ متواری می شود. بعد از چندماه فعالیت اطلاعاتی مخفی برای منافقین، در نهایت در سال ۶۱ به عراق می گریزد و از آن جا به پاریس می رود. در پاریس، او به رهبر سازمان، مسعود رجوی ملحق می شود.

بعد از خروج رجوی از فرانسه به مقصد بغداد، زریباف و تیم او در پاریس ماندند و به کار اطلاعاتی علیه جمهوری اسلامی با حمایت سرویس های جاسوسی فرانسه(متحد صدام حسین در جنگ تحمیلی علیه ایران) ادامه دادند.

گروهی ۱۵ نفره شامل ۱۱ مرد و ۴ زن، که به لهجه های محلی ایران کاملا آشنا بودند، زیر نظر مستقیم عباس زریباف دوره های خاص و شیوه های تخلیه اطلاعاتی و جاسوسی تلفنی را آموختند و کار خود را در همان پاریس و با حمایت مالی و امنیتی دولت فرانسه، آغاز کردند. یکی از تماس های موفق که توسط شخص عباس زریباف صورت گرفت، وی خود را از فرماندهان ارشد جنگ جا زد و با یکی از قرارگاه های عملیاتی در جنوب ایران تماس گرفت. او که به روابط و نوع بیان نیروهای بسیجی و سپاهی آشنایی کامل داشت، توانست در ۴۵ دقیقه، یکی از فرماندهان را کاملا تخلیه اطلاعاتی کرده و موقعیت یگان های نظامی ایران، زمان و چگونگی عملیات را کشف کند و به عنوان هدیه ای ارزش مند، به رجوی بدهد تا او تقدیم صدام حسین عفلقی کند. با لو رفتن تماس جعلی،عملیاتی که ایران برای انجام آن در شلمچه تدارک زیادی دیده بود، منتفی شد. "گروه تحت هدایت زریباف، به ویژه زنان گروه او با لهجه های مختلف ایران، خود را در قالب مادران، خواهران و همسران رزمندگان جا می زدند و در تماس با پایگاه های بسیج و پادگان های نظامی ایران، به بهانه با خبر شدن از حال عزیزان، مسوولان نظامی را تخلیه اطلاعاتی می کردند.زریباف به واسطه آشنایی خود با روابط نهادها در ایران و امور اطلاعاتی جاری در ایران، با فرو رفتن در قالب مسوولان(مثلا مسوول دفتر نخست وزیر، یا نماینده امام جمعه یک منطقه) به انحاء مختلف مبادرت به تخلیه اطلاعاتی از داخل ایران می کرد.در اواخر تیرماه ۱۳۶۷، در پی فراخوان رهبری سازمان برای حضور همه اعضاء و نیروها از ایران و اروپا برای حضور در عملیات متوهمانه و مذبوحانه «فروغ جاودان»، عباس زریباف به همراه همسر و دو دخترش از پاریس به پادگان اشرف آمد. سرانجام در روز چهارم این عملیات، زریباف و همسرش در پاتک جانانه نیروهای ایرانی(عملیات مرصاد) به هلاکت رسیدند و سزای خیانت های خود به ملت ایران را دیدند.

گرد آورنده :سحر قره زاده

استاد راهنما :علی اکبر حسنوند

دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز

مجاهدین خلقسازمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید