
.
مرد بالشی
صبح در به در دنبال یک تئاتر خوب و البته مجانی توی یوتیوب، برای تماشا میگشتم که مرد بالشی را پیدا کردم. اول میخواستم مراسم قطع دست در اسپوکن را ببینم ولی رفتم سراغ یک نمایشی که نه، خوانده بودم و نه دیده بودم. مرد بالشی را هم مثل مراسم قطع دست در اسپوکن، مارتین مک دونا نوشته بود. دیگر چه میخواستم از این بهتر؟
من با فیلم در بروژ با مک دونا آشنا شدم. چند سال بعد که بنشیهای اینیشیرین را هم از او دیدم؛ فهمیدم که بالاخره فیلمنامه نویس مورد علاقهام را پیدا کردم. تا همین امروز هم نمایشنامهی مراسم قطع دست، نمایشنامهی مورد علاقهام بود. الان باید کنار خودش یک شریک جایگاه اولی را بپذیرد.
دروغ چرا؟ جدا از اینکه عاشق کارهای مک دونا بودم دیدن پیام دهکردی و بازیگران معروف دیگر در لیست بازیگران، مرا تشویق به تماشای مرد بالشی کرد.
نمایش دربارهی یک نویسنده بود که کارش نوشتن از کشتن بچهها بود هر سیصد و نود و نه تا داستانش. پلیس او را دستگیر کرد تا برای کشته شدن سه بچه، درست شبیه بچههای بیچارهی داستانش، جواب پس بدهد.
کارهای مک دونا با عنوان طنز پخش میشود. طنزززز. شاید یکی دو بار لبخند به لت بیاورد ولی خیلی زود انتقام لبخندت را میگیرد. و اینکه کارش را کمدی بنامند؛ از صد فحش برای من مخاطب بدتر است. من با در بروژ و بنشیهای اینیشیرین سه ساعت گریه کردم و با نمایشنامههایش...
جملهی مناسب را پیدا نمیکنم. در واقع دوست دارم بنویسم دهنم سرویس شد ولی از بار ادبی جمله راضی نیستم.
دهانم، با نمایشنامه هایش، دهانم سرویس شد.
در کل پیشنهاد میکنم که این نمایش راببینید و مفهوم اصطلاح دارک با گوشت و استخوان خود، درک کنید.
#ورق_روایت
#ورق_کاهی
آدرس ایتا: https://eitaa.com/saidehnote
آدرس بله: @varaghkahi
✨🌿