ویرگول
ورودثبت نام
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
ورق کاهی ( سعیده مظفری )هیچ‌کاره، علاقه‌مند به نوشتن
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

چادری قِری

.

محجبه‌ی قِری

کتاب صوتی به جاهای حساسش رسیده بود. ترازو را روشن کردم. همان موقع شوهرم گوشی به دست آمد کنارم نشست.

« قطعش کن اومدم اینجا نشستم.»

اهی گفتم و با پشت انگشت دکمه توقف را زدم.

به گوشی‌اش سرک کشیدم.

« ماشاءالله اکسپلورت خوب پر شده از این چادریای قری! حجاب استایل! اقلاً چهارتا خارجی لخت و پتی ببین آدم دلش نسوزه!»

« به خدا خودش اومده یه بار واسه‌ت دنبال چادر می‌گشتم اکسپلور پر شد از این نکبتیا!»

روسری را سفت کردم که موهایم داخل ادویه‌ها نریزد. قاشق قاشق پودر سیر توی پاکت می‌ریختم. گرد سیر تا ته حلقم نشست و کرم درونم را بیدار کرد. شروع کرد به قیلی ویلی رفتن.

هوس کردم که شوهرم را اذیت کنم.

« اصلاً منم می‌خوام حجاب استایل شم. حالا قیافه ندارم ولی پول دستمون اومد می‌کوبم از اول می‌سازم.»

جدیم نگرفت و همان‌طور که سرش توی اینستاگرام بود، یک نفس عمیق کشید.

« چرا نگفتی از همه قشنگ‌تری؟»

انگار برق سه فاز گرفته باشدش، از جا پرید.

« هان؟! خب حواسم نبود. عزیزم تو قشن...»

پریدم وسط حرفش.

« دیگه دیره. خیلی دیره... خدا رو شکر پول عملم هم جور شد.»

« چطوری؟»

« مهریه‌م رو از حلقومت می‌کشم بیرون می‌رم عمل می‌کنم.»

بسته‌ی پودر سیر را با اکراه بستم و وزن کردم. صد و پنج گرم، یک سر قاشق برداشتم؛ نود و هشت گرم...

گفتم:« ای تف توش.»

« چیه باز؟!»

« هیچی اگه حجاب استایل بشم، به جای اینکه حواسم به یک گرم کمتر و بیشتر اینا باشه که یه وقت نریم جهنم، باید حواسم به رنگ لاک و کانتور و کانسیلر باشه.»

« کانتور و چی چی لِر چیه؟»

« کانسیلر دیگه بی‌سواد. منم نمی‌دونم دقیقاً چیه ولی یکیش قهوه‌ایه یکیش سفید.»

هوم کشداری گفت و خوشحال از اینکه به معلوماتش اضافه شده، دوباره کله‌اش را کرد توی گوشی.

« دیگه همه‌ش هم بوی اون ادکلن گرونا رو می‌دیم نه بوی پودر سیر و دود.»

بادی به غبغب انداخت.

« من غیرتم اجازه نمی‌ده.»

پوزخند زدم.

« عزیزم، یه ذره که پول دستت بیاد، غیرتتم درست می‌شه.»

نگاهش کردم. مثل اینکه رژه‌ی موفقی روی اعصابش داشتم. ولی تازه اولش بود.

« اصلاً تو هم بیا. من با چادر و دو من آرایش با آهنگ یه قِر ریز سر و گردن میام تو هم اونور بگو پک مخصوص جن گیری و دفع جن داریم.»

« از جن می‌ترسم بلد نیستم بگیرمشون.»

راست می‌گفت بلد نبود.

« مایه‌ش دو قسمت کانجورینگه. خیلی سخت شد یه بسم‌الله بگو.»

سرش را بین دست‌هایش فشرد. یک قدم با مورد خشونت خانگی واقع شدن فاصله داشتم. ولی قدمم را بلند برداشتم.

« می‌تونی بیای بگی برای پولدار شدن صد و چهل و پنج و نیم بار فلان ذکر رو بگین. یا واسه رفع فوری جوش مجلسی...»

خسته می‌شود.

« اصلاً من غلط کردم بشین همون کتابت رو گوش بده.»

زد روی دکمه پخش. صدای شتاب‌زده‌ی راوی، کارگاه را پر کرد. با سرعت دو برابر ژرمینال را می‌خواند.

لجوجانه استپش کردم.

« نه خدایی بیا بزنیم تو کارش دیگه. منم می‌خوام حجاب استایل بشم. اگه کمکم کنی قول می‌دم شام درست کنم.»

« چی درست می‌کنی حالا؟»

یک کم فکر کردم و گفتم:« شام دیگه، نمی‌خواستم امشب درست کنم ولی چون تویی یه املت می‌زنم.»

یادم افتاد نه گوجه داریم نه رب.

« آخ، هیچی نداریم همون نیمرو.»

دیگر کاملاً اعصاب و روانش را کن فیکون کردم. بی‌حالت نگاهم کرد و از جا بلند شد.

« لا اله الا الله! خدایا یه عقلی به این بده یه پولی به ما.»

« اگه پول می‌خوای...»

در کارگاه را بست و رفت.

داد زدم:« پس از شنبه شروع کنیم دیگه؟»

« باشه فقط حرف نزن. هر کاری کردی کردی.»

ذوق کردم. بالاخره مجوز رسمی کثافت‌کاری را گرفتم.

#ورق_کاهی

آدرس ایتا: https://eitaa.com/saidehnote

آدرس بله: @varaghkahi

✨🌿

حجاب استایلاینستاگرامطنزبلاگر
۱۶
۳
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
هیچ‌کاره، علاقه‌مند به نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید