من همیشه میگفتم: «همین که صبح از خواب پا میشم و برق و گاز قطع نشده باشه، خدا رو شکر!» زندگی من همیشه پر از نگرانیهای کوچیک بود. بچهها که کوچیک بودن، همیشه میدونستم آخر ماه باید یه نگاهی به قبضها بندازم و بعد هم برم توی صف بانک برای پرداخت. حالا دیگه همه بچهها رفتهاند خارج و من اینجا، تک و تنها، با یادگاریهای قدیمیام و یه عالمه یاد و خاطره از زمانهایی که توی خونه شلوغ بود.
یه روز داشتم کنار پنجره مینشستم و با چای داغم نگاه میکردم به باغچهای که هر روز صبح میرفتم و گلها رو آب میدادم. همونطور که به خاطرات قدیمی فکر میکردم، یه تبلیغی از تلویزیون پخش شد. یه مرد جوان داشت توضیح میداد که دیگه لازم نیست با گوشی یا کارت بانکی پرداخت کنیم. میگفت الان یه سیستم جدید هست که فقط با فکر کردن میتونیم همه چیز رو پرداخت کنیم! باورم نمیشد. این چه چیزیه؟! من که همیشه با چشمای کمنورم دنبال کارت بانکیم میگشتم، حالا میگن فقط باید فکر کنم؟
اما یه چیزی داخل دلم به من گفت: «شاید برای یه پیرزن مثل من، خوب باشه. دیگه لازم نیست بترسم که فراموش کنم قبضها رو پرداخت کنم.» حالا که بچهها دور از من هستند و تنها زندگی میکنم، دیگه هیچ وقت نمیخواهم پول برق رو دیر پرداخت کنم و بعد مجبور بشم گوشی بزنم به اون ادارات.
یک روز که داشتم توی خونه قدم میزدم و با خودم میگفتم "حالا که همه چیز اوکیه، نوبت پرداخت قسط وام هست"، به یکباره یه فکری توی سرم زد. همون لحظه، از تلویزیون یه صدای ریز اومد: «قسط شما با موفقیت پرداخت شد.» توی همون لحظه متوجه شدم که واقعا هیچ کار اضافهای نکرده بودم! فقط بهش فکر کرده بودم و کار تموم شده بود!
الان دیگه همه چیز از قبل پیشبینیشده است. دیگه نیاز به رفتن به بانک یا خریدن قبض ندارم. فقط وقتی به پرداخت چیزی فکر میکنم، اون کار انجام میشه. یک روز که داشتم توی خونه روی مبل استراحت میکردم، یهو به ذهنم رسید که «ای کاش قبض گاز رو پرداخت میکردم»، همین که این فکر رو کردم، دیدم یه پیام اومده: «قبض گاز شما پرداخت شد.» باورم نمیشد. این دیگه چیه؟ هیچ کارت بانکی، هیچ گوشی، هیچ دردسری!
اما کمکم متوجه شدم که این راحتی همیشه هم خوب نیست. یه روز به طور اتفاقی توی ذهنم یک چیزی رو خواستم خریداری کنم، ولی چون فکر کردم، خرید انجام شد! اما من اصلاً قصد خرید نداشتم! این سیستم پرداخت ذهنی باعث شد که خیلی وقتها چیزهایی رو بخرم که اصلاً لازم نداشتم.
گاهی وقتها یاد روزهایی میافتم که خودم با دست خودم قبضها رو پرداخت میکردم، حس بهتری داشتم. حالا همه چیز خودکار شده و من دیگه نمیتونم اون آرامش رو تجربه کنم. با اینکه این تکنولوژی خیلی راحت کرده زندگی رو، اما یه جورایی هم احساس میکنم که دارم از دنیای واقعی فاصله میگیرم.
این روزها زندگی من راحتتر شده، دیگه نگرانی از بابت پرداختها ندارم. ولی از ته دل گاهی دلم برای روزهای قدیم تنگ میشه. روزهایی که خودم برای همه چیز فکر میکردم، تصمیم میگرفتم، و هیچ چیز بدون توجه من اتفاق نمیافتاد. حالا همه چیز به این سادگی پیش میره، با یه فکر، همه چیز انجام میشه. اما آیا این راحتی همیشه به نفع من بوده؟ شاید نه.