ساموئل جانسون، شاعر قرن هجدهم گفته: «زندگی من گریزی طولانی از خودم است.»
این جمله را چندبار بخوان. فکر کن آن دردی که باعث میشود از خودت فرار کنی چیست. مانع تو در زندگی کجاست. چرا نمیخواهی با واقعیت وجودی خودت روبهرو شوی. تو میدانی درونت چشمه هنر میجوشد پس چرا انکارش میکنی. دیگران نمیدانند وجود ظریفت تحمل آن تجارتهای سنگین را ندارد. بیا و خودت قضاوت کن. تا کجا میخواهی فرار کنی. آنوقت که تنت زیر انباشتی خاک ماند و دستت از آرزوهایت کوتاه، جواب خودت را چه میدهی. آنوقت دیگرانی نیستند که آرزوهایت را زندگی کنند. تو کوتاه وجود خواهی داشت و کوتاه فرصت داری. فرض کن ۷۰سال. ۲۰سال که نمیدانی که هستی چه هستی. ۵۰سال دیگر وقت داری تا شمشادهای بازیگوش درونت را کنار بزنی تا آن شکوفه کوچک را دریابی. دیر است. بجنب.